جدول جو
جدول جو

معنی اوداه - جستجوی لغت در جدول جو

اوداه(اَ)
جمع واژۀ وادی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوداج
تصویر اوداج
ودج ها، شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم می گردد، جمع واژۀ ودج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اودیه
تصویر اودیه
وادی ها، سرزمین ها، فضاها، جایگاه ها، گشادگی های میان دو کوه، دره ها، رودخانه ها، جمع واژۀ وادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اودا
تصویر اودا
ودیدها، دوست ها، دوست دارنده ها، جمع واژۀ ودید
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ ودج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ودج شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نام شهری بسیار قدیمی در شمال هندوستان کنار نهر کوکره ازتوابع رود گنگ و نزدیک شهر فیض آباد و در 125 هزارگزی مشرق لکهنو و در 190 هزارگزی شمال غربی فارس واقع است. در سابق شهری آبادان بوده است. جامعی بزرگ در این شهر بنا شده و آثار عتیقه دارد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آواه و انعکاس آواز و صدا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ وْ وا)
لقب حضرت ابراهیم خلیل:
باد آهی کابر اشک چشم راند
مر خلیلی را بدان اواه خواند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَوْ وا)
بسیارآوه کننده از ترس خدای. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل). آنکه آه بسیار کند. (از مهذب الاسماء). دعاخواننده بزاری و مؤمن و نرم دل و آه کننده و کسی که بزبان حاجت ندارد و هرچه کند بدل کند. (از آنندراج) (غیاث اللغات). مرد با یقین و نرم دل و بسیاردعا و زاری کننده از بیم خدای عزوجل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اواهون. (از مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رجوع به ادات شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جنبش گهواره. (ناظم الاطباء). اثر گهوارۀ طفل، شور و غوغا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بانوج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ننّی. ننّو. چیچولی. گهواره. (یادداشت مؤلف). دوداءه. (ناظم الاطباء). بازنیج. (السامی فی الاسامی). بازپیچ. بادپیچ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وادی.
لغت نامه دهخدا
(اَ وِدْ دا)
جمع واژۀ ودید. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). محبان و دوستداران. (از اقرب الموارد). دوست دارندگان. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ودّ یا ودّ یا ودّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ود شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَیْ یا)
اوه . (ناظم الاطباء). و رجوع به اوه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ وادی. رجوع به وادی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بانگ برزدن بر شتر، (از ’وده’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، فرزند نرینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، من یطل ایر ابیه ینتطق به، ای کثر اخوته، اشتد ظهره، (منتهی الارب)، کسی که برادرانش بسیار بودند پشتش بدانها استوارباشد و ارجمند گردد، (ناظم الاطباء)، باد صبا، (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام رز وحشی، رجوع به کرم البری و انگور جنگلی شود، (یادداشت بخط مؤلف)، نوک ناخن، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(نَ خوا / خا)
بیخود گردانیدن. (منتهی الارب). بیخود کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوه. جبل. (برهان) ، جمع واژۀ اره. (ناظم الاطباء). رجوع به وؤره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشداه
تصویر اشداه
بیخود گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اودا
تصویر اودا
جمع وادی، دره ها، رودها جمع ودید دوستان دوستداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوداء
تصویر اوداء
جمع ودید، دوستان، دوستداران، دوست دارندگان، محبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوداج
تصویر اوداج
رگهای بزرگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وادی، رودها، دره ها جمع وادی رودها رودخانه ها، دره ها فرجه های بین کوهها و پشته ها که مجرای سیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوداج
تصویر اوداج
جمع ودج، شاهرگ ها
فرهنگ فارسی معین