دهی جزء دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد. 30000 گزی شمال خاوری هشجین، 14000گزی هروآباد - میانه. کوهستانی. معتدل. سکنۀ آن 1040 تن. شیعه. آب از سه رشته چشمه. محصول غلات، حبوبات و سردرختی. شغل زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان جاجیم بافی. راه مالرو. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد. 30000 گزی شمال خاوری هشجین، 14000گزی هروآباد - میانه. کوهستانی. معتدل. سکنۀ آن 1040 تن. شیعه. آب از سه رشته چشمه. محصول غلات، حبوبات و سردرختی. شغل زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان جاجیم بافی. راه مالرو. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قصبه ایست واقع در 70 هزارگزی شمال شرقی مرعش و منبع نهر جیحان که از آتن عبور میکند در جواراین قصبه واقع است این قصبه در قدیم بزرگتر و معمورتر و قبل از مرعش پایتخت ملوک ذوالقدریه بوده است
قصبه ایست واقع در 70 هزارگزی شمال شرقی مرعش و منبع نهر جیحان که از آتن عبور میکند در جواراین قصبه واقع است این قصبه در قدیم بزرگتر و معمورتر و قبل از مرعش پایتخت ملوک ذوالقدریه بوده است
نام یکی از بلوکات قم در جنوب غربی شهر قم است. این بلوک در ناحیۀ کوهستانی پرآبی واقع است که عده قرای آن 77 و جمعیت آن هفده هزاروپانصد تن و مسکن ایلات خلج است. مرکز آن دستگرد نام دارد. (یادداشت بخط مؤلف)
نام یکی از بلوکات قم در جنوب غربی شهر قم است. این بلوک در ناحیۀ کوهستانی پرآبی واقع است که عده قرای آن 77 و جمعیت آن هفده هزاروپانصد تن و مسکن ایلات خلج است. مرکز آن دستگرد نام دارد. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است از بخش سراسکند تبریز، واقع در 2هزارگزی شمال باختری سراسکند و 2هزارگزی شوسۀ سراسکند به سیاه چمن. این دهکده کوهستانی است باآب و هوای معتدل و 499 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش سراسکند تبریز، واقع در 2هزارگزی شمال باختری سراسکند و 2هزارگزی شوسۀ سراسکند به سیاه چمن. این دهکده کوهستانی است باآب و هوای معتدل و 499 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه، دارای 838 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود و عدس و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه، دارای 838 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود و عدس و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قسمتی از منطقۀ استان ششم فعلی که محدود است از شمال به شهرهای خرم آباد و بروجرد و گلپایگان و از خاور به شهرستان فریدن و شهرکرد و بهبهان و از جنوب به خلیج فارس و از باختر بکشور عراق. خوزستان فعلاً از شهرستانهای آبادان و اهواز و خرمشهر و دزفول و دشت میشان و شوشتر تشکیل میشود و مساحت آن در حدود 50هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود یک ملیون وپانصدهزار است. جلگۀ خوزستان در ازمنۀ قدیم به سوزیان مشهور بود و از مناطق پر ثروت کشور ایران محسوب می شد و سکنۀ آن بیش از 5میلیون نفر بود و بواسطۀ احداث سدهای عدیده روی رود خانه مهم کارون و کرخه و دز و اراضی مستعد مورد توجه سلاطین قدیم واقع و زمانی مرکز و پایتخت کشور بوده است و اینک بقایای قصور رفیعۀ سلاطین معظم در شوش و شوشتر و نقاط دیگر باقی است. ضمناً خوزستان یکی از مراکز مهم بازرگانی هند و ایران محسوب میشد و دهلیز کشورهای خاور زمین بشمار میرفت، حفریاتی که بوسیلۀ باستان شناسان بعمل آمده و آثاری که بدست ما رسیده است اهمیت شایان توجه این سرزمین را ثابت می نماید. قسمت عمده جنگهای اسکندر مقدونی و همچنین اعراب در این سرزمین رخ داده و بزرگترین لطمه به عمران این منطقه بوسیلۀ اعراب وارد شده است. تاخت و تازهای مکرر و اردوکشی های متعددموجب خرابی سدها و بایر ماندن اراضی و باعث متواری شدن سکنۀ آن گردیده است و بر اثر آن سرزمینی که هندوستان ایران محسوب میشد بدشت خشک و شوره زار وحشت زایی تبدیل گردیده. در قرن اخیر بواسطۀ پیدایش کانهای گرانبهای طلای سیاه (نفت) واستخراج آن در پاره ای از نقاط و تصفیۀ آن در آبادان این منطقه بتدریج رو به آبادی نهاده است. بطور کلی این ناحیه چه در گذشته و چه در حال یکی از نقاط پرارزش و گرانبهای کشور ایران بوده و میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). بنابر اسناد قدیمی خوزستان در قسمت غربی ساتراپی پرس قرار دارد و نام سابق آن سوزیانا بوده که مطابق شکل کتیبه های داریوش اووجه یا خووج نام داشته است. و چنانکه در دائره المعارف فارسی آمده خوزستان بمعنی سرزمین خوزیها یا هوزیهاست که شهر اهواز (مرکز کنونی استان ششم) نیز از آنها نام گرفته است. احتمالاً در زمان شاه اسماعیل صفوی یا پسرش شاه طهماسب بخش غربی خوزستان که بدست مشعشعیان بود، عربستان نامیده شد تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز و به دست گماشتگان صفویه بود بازشناخته شود و گویا تا آخر دورۀ صفویه و شاید تا زمان نادرشاه همه خوزستان را عربستان نمیگفتند و اطلاق نام عربستان به همه این سرزمین بعد از زمان نادر بوده است. احیای نام خوزستان در سال 1302 هجری شمسی در دورۀ سردارسپهی رضاشاه صورت گرفت. ناحیۀ خوزستان منقسم به دو بخش طبیعی است، یکی قسمت کوهستانی شمالی که از ارتفاعات زاگروس و جبال بختیاری با شیب ملایم سرازیر میشود و دیگری عبارتست از دشتهای آبرفتی یا باطلاقی که در قسمتهایی حاصلخیز و سرسبز و در قسمتهای دیگر بکلی بایر یا خارستان است. قسمت دشتی خوزستان بین دامنه های شمالی و شمال شرقی مرز ایران و عراق بین جبل حمرین و مصب شطالعرب خلیج فارس قرار دارد و بوسیلۀ پنج رود عمده کرخه، دز، کارون، مارون و هندیجان (زهره) آبیاری میشود. همه این رودها خاک فراوان از زاگروس و شاخه های آن همراه می آورند، و این امر سبب تشکیل یافتن پهنه های گلی وسیعی در جنوب و بطرف خلیج فارس می گردد. خاک خوزستان طبیعهًبسیار حاصلخیز است ولی از زمانی که بند اهواز (بر کارون در ناحیۀ اهواز) شکست - و کانالهای آبیاری آن بلااستفاده افتاد- تا ایام اخیر که اقدامات عمرانی اساسی در خوزستان بعمل آمد و این سرزمین، که زمانی یکی از پربرکت ترین مناطق ایران بود، لم یزرع مانده بود آبادان گردید. و البته سرمایه داران خارجی که نفع آنهادر تنگدستی مردم این سامان بود در ایجاد این وضعیت سهم عمده داشتند. آب و هوای خوزستان بسیار گرم، رطوبت نسبی آن زیاد و نواحی پست و باطلاقی آن ناسالم است. بادهای غالب آن، یکی باد شمال غربی است که خشک و سوزان است و از نواحی کم آب غربی بین النهرین میوزد و دیگر باد جنوب شرقی است که از خلیج فارس می آید و رطوبت دریا همراه می آورد. محصولات عمده خوزستان جو وگندم است ولی خرما و برنج و پنبه و کنجد و لوبیا و نیشکر و ذرت و بزرگ نیز در نقاط آن مختلف بدست می آید. از محصولات اختصاصی آن در ناحیۀ دزفول فلفل و توتون در اطراف رامهرمز و عقیلی است. مهمترین مادۀ معدنی آن نفت است که از میدانهای نفتی وسیع این ناحیۀ استخراج میشود و در آبادان تصفیه و صادر میگردد. مرکزکنونی خوزستان اهواز است که مهمترین مرکز راههای آهن و شوسۀ خوزستان میباشد و با شیراز در مشرق (از طریق رامهرمز) و با واسط و بغداد در مغرب و با شوشتر وقم و تهران در شمال و با اصفهان در شمال شرقی و با محمره (خرمشهر) و بصره در جنوب مستقیماً ارتباط دارد. مرکز ارتباطی دیگر خوزستان دزفول ورامهرمز بازار فروش محصولات مناطق بختیاری و لرنشین مجاور است. بنادر مهم خوزستان خرمشهر (سابقاً محمره) و آبادان و بندر معشور و بندر امام خمینی (شاهپور سابق) (منتهی الیه راه آهن سرتاسری ایران) میباشد. خوزستان از لحاظ سکنه و نوع سکونت و نیز جغرافیای طبیعی با سایر مناطق ایران متفاوت است، اکثریت سکنۀ آن عرب یا غالباً ایرانی مخلوط با عرب میباشند و عشایر آن بحال ماندگار یا چادرنشینی و یا در مراحل بین این دو زندگی میکنند. بعلاوه در زمستان بختیاریها و الوار به نواحی شمال شرقی خوزستان می آیند و از آن جمله طایفۀ لر سگوند است که در ناحیۀ دزفول اطراق میکنند وعده آنها گاهی به 15000 تن میرسد. نظام قبیله ای درخوزستان استحکامی ندارد، گاه قبایلی با هم درمی آمیزند (و یا جزء قبایل دیگر میشوند). عشایر عرب خوزستان مشتمل بر قبایل چندی است که مهمترین آنها بنی کعب، آل کثیر، بنی لام و بنی طرف است. ولایتی شکرخیز از فارس که شوشتر شهر آن ولایت است. (یادداشت بخط مؤلف) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). مشرق وی پارس است و حدود سپاهان و جنوب وی دریاست و بعضی از حد عراق و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و سواد بغداد و واسط و شمال شهرهای ناحیت جبال است، و این ناحیتی است آبادان و بسیارنعمت تر از هر ناحیتی که بدو پیوسته است و اندر وی رودهای عظیم و آبهای روانست و سوادهای خرم است و از وی شکر و جامه های گوناگون و پرده و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد، و مردمان این ناحیت مردمانند بسود و زیان و بخیل. (حدود العالم). ز بس کز دامن لب شکّر افشاند شکر دامن بخوزستان برافشاند. نظامی. ز بس خنده که شهدش بر شکر زد بخوزستان شد افغان طبرزد. نظامی. ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست ؟ نظامی. قد رعنای تو و قامت سرو کشمر لب شیرین تو و شکّر خوزستانی. نزاری قهستانی (از آنندراج)
قسمتی از منطقۀ استان ششم فعلی که محدود است از شمال به شهرهای خرم آباد و بروجرد و گلپایگان و از خاور به شهرستان فریدن و شهرکرد و بهبهان و از جنوب به خلیج فارس و از باختر بکشور عراق. خوزستان فعلاً از شهرستانهای آبادان و اهواز و خرمشهر و دزفول و دشت میشان و شوشتر تشکیل میشود و مساحت آن در حدود 50هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود یک ملیون وپانصدهزار است. جلگۀ خوزستان در ازمنۀ قدیم به سوزیان مشهور بود و از مناطق پر ثروت کشور ایران محسوب می شد و سکنۀ آن بیش از 5میلیون نفر بود و بواسطۀ احداث سدهای عدیده روی رود خانه مهم کارون و کرخه و دز و اراضی مستعد مورد توجه سلاطین قدیم واقع و زمانی مرکز و پایتخت کشور بوده است و اینک بقایای قصور رفیعۀ سلاطین معظم در شوش و شوشتر و نقاط دیگر باقی است. ضمناً خوزستان یکی از مراکز مهم بازرگانی هند و ایران محسوب میشد و دهلیز کشورهای خاور زمین بشمار میرفت، حفریاتی که بوسیلۀ باستان شناسان بعمل آمده و آثاری که بدست ما رسیده است اهمیت شایان توجه این سرزمین را ثابت می نماید. قسمت عمده جنگهای اسکندر مقدونی و همچنین اعراب در این سرزمین رخ داده و بزرگترین لطمه به عمران این منطقه بوسیلۀ اعراب وارد شده است. تاخت و تازهای مکرر و اردوکشی های متعددموجب خرابی سدها و بایر ماندن اراضی و باعث متواری شدن سکنۀ آن گردیده است و بر اثر آن سرزمینی که هندوستان ایران محسوب میشد بدشت خشک و شوره زار وحشت زایی تبدیل گردیده. در قرن اخیر بواسطۀ پیدایش کانهای گرانبهای طلای سیاه (نفت) واستخراج آن در پاره ای از نقاط و تصفیۀ آن در آبادان این منطقه بتدریج رو به آبادی نهاده است. بطور کلی این ناحیه چه در گذشته و چه در حال یکی از نقاط پرارزش و گرانبهای کشور ایران بوده و میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). بنابر اسناد قدیمی خوزستان در قسمت غربی ساتراپی پرس قرار دارد و نام سابق آن سوزیانا بوده که مطابق شکل کتیبه های داریوش اووجه یا خووج نام داشته است. و چنانکه در دائره المعارف فارسی آمده خوزستان بمعنی سرزمین خوزیها یا هوزیهاست که شهر اهواز (مرکز کنونی استان ششم) نیز از آنها نام گرفته است. احتمالاً در زمان شاه اسماعیل صفوی یا پسرش شاه طهماسب بخش غربی خوزستان که بدست مشعشعیان بود، عربستان نامیده شد تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز و به دست گماشتگان صفویه بود بازشناخته شود و گویا تا آخر دورۀ صفویه و شاید تا زمان نادرشاه همه خوزستان را عربستان نمیگفتند و اطلاق نام عربستان به همه این سرزمین بعد از زمان نادر بوده است. احیای نام خوزستان در سال 1302 هجری شمسی در دورۀ سردارسپهی رضاشاه صورت گرفت. ناحیۀ خوزستان منقسم به دو بخش طبیعی است، یکی قسمت کوهستانی شمالی که از ارتفاعات زاگروس و جبال بختیاری با شیب ملایم سرازیر میشود و دیگری عبارتست از دشتهای آبرفتی یا باطلاقی که در قسمتهایی حاصلخیز و سرسبز و در قسمتهای دیگر بکلی بایر یا خارستان است. قسمت دشتی خوزستان بین دامنه های شمالی و شمال شرقی مرز ایران و عراق بین جبل حمرین و مصب شطالعرب خلیج فارس قرار دارد و بوسیلۀ پنج رود عمده کرخه، دز، کارون، مارون و هندیجان (زهره) آبیاری میشود. همه این رودها خاک فراوان از زاگروس و شاخه های آن همراه می آورند، و این امر سبب تشکیل یافتن پهنه های گلی وسیعی در جنوب و بطرف خلیج فارس می گردد. خاک خوزستان طبیعهًبسیار حاصلخیز است ولی از زمانی که بند اهواز (بر کارون در ناحیۀ اهواز) شکست - و کانالهای آبیاری آن بلااستفاده افتاد- تا ایام اخیر که اقدامات عمرانی اساسی در خوزستان بعمل آمد و این سرزمین، که زمانی یکی از پربرکت ترین مناطق ایران بود، لم یزرع مانده بود آبادان گردید. و البته سرمایه داران خارجی که نفع آنهادر تنگدستی مردم این سامان بود در ایجاد این وضعیت سهم عمده داشتند. آب و هوای خوزستان بسیار گرم، رطوبت نسبی آن زیاد و نواحی پست و باطلاقی آن ناسالم است. بادهای غالب آن، یکی باد شمال غربی است که خشک و سوزان است و از نواحی کم آب غربی بین النهرین میوزد و دیگر باد جنوب شرقی است که از خلیج فارس می آید و رطوبت دریا همراه می آورد. محصولات عمده خوزستان جو وگندم است ولی خرما و برنج و پنبه و کنجد و لوبیا و نیشکر و ذرت و بزرگ نیز در نقاط آن مختلف بدست می آید. از محصولات اختصاصی آن در ناحیۀ دزفول فلفل و توتون در اطراف رامهرمز و عقیلی است. مهمترین مادۀ معدنی آن نفت است که از میدانهای نفتی وسیع این ناحیۀ استخراج میشود و در آبادان تصفیه و صادر میگردد. مرکزکنونی خوزستان اهواز است که مهمترین مرکز راههای آهن و شوسۀ خوزستان میباشد و با شیراز در مشرق (از طریق رامهرمز) و با واسط و بغداد در مغرب و با شوشتر وقم و تهران در شمال و با اصفهان در شمال شرقی و با محمره (خرمشهر) و بصره در جنوب مستقیماً ارتباط دارد. مرکز ارتباطی دیگر خوزستان دزفول ورامهرمز بازار فروش محصولات مناطق بختیاری و لرنشین مجاور است. بنادر مهم خوزستان خرمشهر (سابقاً محمره) و آبادان و بندر معشور و بندر امام خمینی (شاهپور سابق) (منتهی الیه راه آهن سرتاسری ایران) میباشد. خوزستان از لحاظ سکنه و نوع سکونت و نیز جغرافیای طبیعی با سایر مناطق ایران متفاوت است، اکثریت سکنۀ آن عرب یا غالباً ایرانی مخلوط با عرب میباشند و عشایر آن بحال ماندگار یا چادرنشینی و یا در مراحل بین این دو زندگی میکنند. بعلاوه در زمستان بختیاریها و الوار به نواحی شمال شرقی خوزستان می آیند و از آن جمله طایفۀ لر سگوند است که در ناحیۀ دزفول اطراق میکنند وعده آنها گاهی به 15000 تن میرسد. نظام قبیله ای درخوزستان استحکامی ندارد، گاه قبایلی با هم درمی آمیزند (و یا جزء قبایل دیگر میشوند). عشایر عرب خوزستان مشتمل بر قبایل چندی است که مهمترین آنها بنی کعب، آل کثیر، بنی لام و بنی طرف است. ولایتی شکرخیز از فارس که شوشتر شهر آن ولایت است. (یادداشت بخط مؤلف) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). مشرق وی پارس است و حدود سپاهان و جنوب وی دریاست و بعضی از حد عراق و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و سواد بغداد و واسط و شمال شهرهای ناحیت جبال است، و این ناحیتی است آبادان و بسیارنعمت تر از هر ناحیتی که بدو پیوسته است و اندر وی رودهای عظیم و آبهای روانست و سوادهای خرم است و از وی شکر و جامه های گوناگون و پرده و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد، و مردمان این ناحیت مردمانند بسود و زیان و بخیل. (حدود العالم). ز بس کز دامن لب شکّر افشاند شکر دامن بخوزستان برافشاند. نظامی. ز بس خنده که شهدش بر شکر زد بخوزستان شد افغان طبرزد. نظامی. ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست ؟ نظامی. قد رعنای تو و قامت سرو کشمر لب شیرین تو و شکّر خوزستانی. نزاری قهستانی (از آنندراج)
هر ولایتی که شکرخیز باشد، چه خوز بمعنی شکر هم آمده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، نی شکرزار. (برهان قاطع) : وگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی من این شکر نفرستادمی بخوزستان. نظامی. ، کار خانه شکرسازی را گفته اند. (برهان قاطع)
هر ولایتی که شکرخیز باشد، چه خوز بمعنی شکر هم آمده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، نی شکرزار. (برهان قاطع) : وگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی من این شکر نفرستادمی بخوزستان. نظامی. ، کار خانه شکرسازی را گفته اند. (برهان قاطع)
انبار. مخزن مأکولات. جایی که در آنجا ترتیب غذاها را می دهند. (ناظم الاطباء). گنجه برای نهادن اطعمه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شربت خانه. (ناظم الاطباء) ، جایی که برای خوردن بدانجا گرد آیند. (یادداشت بخط مؤلف)
انبار. مخزن مأکولات. جایی که در آنجا ترتیب غذاها را می دهند. (ناظم الاطباء). گنجه برای نهادن اطعمه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شربت خانه. (ناظم الاطباء) ، جایی که برای خوردن بدانجا گرد آیند. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
شهر نصیبین. این شهر کهنسال که در کتیبه های آشوری بخط میخی از نهصد سال پیش از مسیح ببعد نسیبینا خوانده شده، پایگاه شهرستانی است که بعدها ((بیت عربایه)) نامیده شده است. این شهرستان در پهلوی اروستان یاد گردیده و نویسندۀ ارمنی موسی خورنچی در مائۀ پنجم میلادی شهرستان نصیبین (نچیبین) را اروستان نامیده است شک نیست که در روزگار ساسانیان شهرستان نصیبین نزد ایرانیان اروستان خوانده میشده است یعنی بنام سریانی آن سرزمین که بیت عربایه باشد هیئت ایرانی داده اند چنانکه سرزمین بابل یعنی جائیکه بعدها سلوکیه و تیسفون بنا گردید و بیت ارامیه خوانده شد، نام سورستان داده اند. بلاذری و مسعودی و ابن رسته نیز همین نام را بکار برده اند. در زند یعنی تفسیر پهلوی اوستا که در روزگار ساسانیان نوشته شده، در فرگرد اول وندیداد بند 19 در توضیح کلمه رنگها که نام رودی است، از اروستان ارم (اروستان روم) نام برده و آن با رود دجله که در فارسی اروند گویند یکی دانسته شده است. اینکه مفسر اوستائی مخصوصاً اروستان (نصیبین) را از آن دولت روم خوانده، یادآور سال 591 میلادی است که خسروپرویزاروستان را به موریکیوس (موریق) امپراطوربیزانس (رم سفلی) واگذار کرد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 163- 164)
شهر نصیبین. این شهر کهنسال که در کتیبه های آشوری بخط میخی از نهصد سال پیش از مسیح ببعد نسیبینا خوانده شده، پایگاه شهرستانی است که بعدها ((بیت عربایه)) نامیده شده است. این شهرستان در پهلوی اروستان یاد گردیده و نویسندۀ ارمنی موسی خورنچی در مائۀ پنجم میلادی شهرستان نصیبین (نچیبین) را اروستان نامیده است شک نیست که در روزگار ساسانیان شهرستان نصیبین نزد ایرانیان اروستان خوانده میشده است یعنی بنام سریانی آن سرزمین که بیت عربایه باشد هیئت ایرانی داده اند چنانکه سرزمین بابل یعنی جائیکه بعدها سلوکیه و تیسفون بنا گردید و بیت ارامیه خوانده شد، نام سورستان داده اند. بلاذری و مسعودی و ابن رسته نیز همین نام را بکار برده اند. در زند یعنی تفسیر پهلوی اوستا که در روزگار ساسانیان نوشته شده، در فرگرد اول وندیداد بند 19 در توضیح کلمه رنگها که نام رودی است، از اروستان ارم (اروستان روم) نام برده و آن با رود دجله که در فارسی اروند گویند یکی دانسته شده است. اینکه مفسر اوستائی مخصوصاً اروستان (نصیبین) را از آن دولت روم خوانده، یادآور سال 591 میلادی است که خسروپرویزاروستان را به موریکیوس (موریق) امپراطوربیزانس (رم سفلی) واگذار کرد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 163- 164)
نام پدرزن وامق است که عاقبت وامق او را بکشت (در داستان وامق و عذرای عنصری). (سروری) (برهان) : بفرمود تا اسنستان پگاه بیامد بنزدیک رخشنده ماه بدو داد فرخنده دخترش را بگوهر بیاراست اخترش را. عنصری
نام پدرزن وامق است که عاقبت وامق او را بکشت (در داستان وامق و عذرای عنصری). (سروری) (برهان) : بفرمود تا اسنستان پگاه بیامد بنزدیک رخشنده ماه بدو داد فرخنده دخترش را بگوهر بیاراست اخترش را. عنصری
آردستان. شهری نزدیک اصفهان. (منتهی الارب). اصطخری گوید اردستان شهریست میان کاشان و اصفهان و مسافت او تا اصفهان هجده فرسخ و تا زواره دو فرسخ و واقع است در طرف بیابانی که مشهور است بمفازۀ کوه کرکس. بنای آن محکم و باروئی دارد و در هر محله یک قلعه و در هرقلعه یک آتشکده هست. گویند انوشیروان عادل در این شهر متولد شده و هنوز بناهای او در این جا باقی است، بالجمله این شهر عمارات و باغات بزرگ باصفا و رستاقات زیاد دارد. مردمش اهل علم و رای و طایفه ای از اهل علم منسوب به این شهراند. جامه های بسیار خوب در این شهر نسج و به اطراف بلاد بعیده میبرند بعضی اسم این شهر را بکسر الف تلفظ کرده اند. (تقویم البلدان). ولایتی است قرب پنجاه پاره دیه و در محصول شبیه به کاشان ودر او بهمن بن اسفندیار آتشکده ای ساخته بود. (نزهه القلوب). مؤلف مرآت البلدان گوید: اردستان در یکصد و بیست هزار ذرعی اصفهان و هم اکنون چنانکه یاقوت گوید مردمان فاضل از آن بیرون می آید. مرحوم میرزا محمدسعید متخلص بفدا که از اجلۀ فضلاء و شعرا و بشرف مدحت سرائی خاقان خلدآشیان و شهریار مبرورالبسهمااﷲ حلل النور فی ریاض السرور مشرف بوده، اردستانی است. (مرآت البلدان). شهریست بین کاشان و اصفهان و بین آندو 18 فرسخ مسافت است. (مراصدالاطلاع). شهرکیست قرب اصفهان بر طرق بریه مجاور ازواره و بین آندو دو فرسخ مسافت است واردستان در 18 فرسخی اصفهان است. (انساب سمعانی). ودر جنوب نطنز واقع شده دارای آب و هوای گرم و خشک، محصولات آن جو و گندم و تریاک و صیفی و باغهای انار وانجیر و پسته و بادام آن فراوان است و مرکز وی اردستان و عده قرای آن 50 و سکنۀ آن در حدود 27000 تن است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 425) و حد شمالی آن نطنز و سیاه کوه ورامین، حد شرقی نائین و بیابانک، حد جنوبی کوهپایه و حد غربی برخوار است و مساحت آن 160 فرسنگ است. و میان جادۀ نطنز و طهران، بین حسین آبادو جوکند در 398100 گزی طهران واقع و دارای پست خانه و تلگرافخانه است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص (ص 54) از جمله آتشکده های اردشیر آرد: ((سیم نام مهراردشیر، اندر دیهی اردستان)) و مؤلف مؤید الفضلاء آرد: نام ولایتی است از ولایتهای بالادست و آنجا انارهای خوب هست. کذا فی العلمی -انتهی. و رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود.
آردستان. شهری نزدیک اصفهان. (منتهی الارب). اصطخری گوید اردستان شهریست میان کاشان و اصفهان و مسافت او تا اصفهان هجده فرسخ و تا زواره دو فرسخ و واقع است در طرف بیابانی که مشهور است بمفازۀ کوه کرکس. بنای آن محکم و باروئی دارد و در هر محله یک قلعه و در هرقلعه یک آتشکده هست. گویند انوشیروان عادل در این شهر متولد شده و هنوز بناهای او در این جا باقی است، بالجمله این شهر عمارات و باغات بزرگ باصفا و رستاقات زیاد دارد. مردمش اهل علم و رای و طایفه ای از اهل علم منسوب به این شهراند. جامه های بسیار خوب در این شهر نسج و به اطراف بلاد بعیده میبرند بعضی اسم این شهر را بکسر الف تلفظ کرده اند. (تقویم البلدان). ولایتی است قرب پنجاه پاره دیه و در محصول شبیه به کاشان ودر او بهمن بن اسفندیار آتشکده ای ساخته بود. (نزهه القلوب). مؤلف مرآت البلدان گوید: اردستان در یکصد و بیست هزار ذرعی اصفهان و هم اکنون چنانکه یاقوت گوید مردمان فاضل از آن بیرون می آید. مرحوم میرزا محمدسعید متخلص بفدا که از اجلۀ فضلاء و شعرا و بشرف مدحت سرائی خاقان خلدآشیان و شهریار مبرورالبسهمااﷲ حلل النور فی ریاض السرور مشرف بوده، اردستانی است. (مرآت البلدان). شهریست بین کاشان و اصفهان و بین آندو 18 فرسخ مسافت است. (مراصدالاطلاع). شهرکیست قرب اصفهان بر طرق بریه مجاور ازواره و بین آندو دو فرسخ مسافت است واردستان در 18 فرسخی اصفهان است. (انساب سمعانی). ودر جنوب نطنز واقع شده دارای آب و هوای گرم و خشک، محصولات آن جو و گندم و تریاک و صیفی و باغهای انار وانجیر و پسته و بادام آن فراوان است و مرکز وی اردستان و عده قرای آن 50 و سکنۀ آن در حدود 27000 تن است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 425) و حد شمالی آن نطنز و سیاه کوه ورامین، حد شرقی نائین و بیابانک، حد جنوبی کوهپایه و حد غربی برخوار است و مساحت آن 160 فرسنگ است. و میان جادۀ نطنز و طهران، بین حسین آبادو جوکند در 398100 گزی طهران واقع و دارای پست خانه و تلگرافخانه است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص (ص 54) از جمله آتشکده های اردشیر آرد: ((سیم نام مهراردشیر، اندر دیهی اردستان)) و مؤلف مؤید الفضلاء آرد: نام ولایتی است از ولایتهای بالادست و آنجا انارهای خوب هست. کذا فی العلمی -انتهی. و رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود.
دهی است از بخش حومه شهرستان نایین واقع در ده هزارگزی جنوب نایین متصل به راه مالرو ارجوغ به نایین. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنۀ آن 103 تن میباشد که پیرو مذهب شیعه اند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات است و محصول ده غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. در فصل خشکی اتومبیل میتوان به ده برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از بخش حومه شهرستان نایین واقع در ده هزارگزی جنوب نایین متصل به راه مالرو ارجوغ به نایین. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنۀ آن 103 تن میباشد که پیرو مذهب شیعه اند و بزبان فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات است و محصول ده غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. در فصل خشکی اتومبیل میتوان به ده برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)