دیگدان دیگ پایه آتشدان، دودمان خاندان آل دوده (در کردی و نیز در فارسی) خانواده مشهور و بنام، دهانه مبرز نشیمن مستراح، چهارپایه چوبین که ناوه گل کشان را بر آن نهند برای پر کردن گل، صاحب کرامت و کشف: (فلان اجاق است) یا اجاق الکتریکی. اجاقی است که برای گرم کردن اشیا و یا پختن اغذیه بکار میرود و قسمت گرم کننده آن از یک آجر نسوز که دارای شیاری است تشکیل میشود و در آن شیار سیمهای کرم نیکل بشکل مارپیچ قرار گرفته است و دو سر آن به برق وصل میشود و پس از رفع حاجت از آن قطع میگردد. یا اجاق برقی. آلتی که با نیروی برق گرما تولید میکند و برای پختن غذا و جز آن بکار میاید. یا اجاق الکلی. آلتی که با الکل میسوزد و از گرمای آن در پختن استفاده میکنند. یا اجاق خانواده. کانون خانواده مرکز و انجمن خانواده. یااجاق فرنگی. قسمی منقل آهنین با سوراخها در اطراف دیواره که بر آن غذا میپزند. یا اجاق نفتی. آلتی که نفت در آن میسوزد و گرمای آن برای پختن غذا و جز آن بکار میاید. یا اجاق کسی خاموش شدن، بی فرزند شدن بلاعقب ماندن، یا اجاقش کور است. فرزند ندارد نازاست عقیم است
دیگدان دیگ پایه آتشدان، دودمان خاندان آل دوده (در کردی و نیز در فارسی) خانواده مشهور و بنام، دهانه مبرز نشیمن مستراح، چهارپایه چوبین که ناوه گل کشان را بر آن نهند برای پر کردن گل، صاحب کرامت و کشف: (فلان اجاق است) یا اجاق الکتریکی. اجاقی است که برای گرم کردن اشیا و یا پختن اغذیه بکار میرود و قسمت گرم کننده آن از یک آجر نسوز که دارای شیاری است تشکیل میشود و در آن شیار سیمهای کرم نیکل بشکل مارپیچ قرار گرفته است و دو سر آن به برق وصل میشود و پس از رفع حاجت از آن قطع میگردد. یا اجاق برقی. آلتی که با نیروی برق گرما تولید میکند و برای پختن غذا و جز آن بکار میاید. یا اجاق الکلی. آلتی که با الکل میسوزد و از گرمای آن در پختن استفاده میکنند. یا اجاق خانواده. کانون خانواده مرکز و انجمن خانواده. یااجاق فرنگی. قسمی منقل آهنین با سوراخها در اطراف دیواره که بر آن غذا میپزند. یا اجاق نفتی. آلتی که نفت در آن میسوزد و گرمای آن برای پختن غذا و جز آن بکار میاید. یا اجاق کسی خاموش شدن، بی فرزند شدن بلاعقب ماندن، یا اجاقش کور است. فرزند ندارد نازاست عقیم است
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بویین شهرستان قزوین دارای 100 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود دهی است جزو دهستان پایین بخش طالقان شهرستان تهران دارای 291 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود دهی است جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه دارای 185 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند دارای 565 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بویین شهرستان قزوین دارای 100 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود دهی است جزو دهستان پایین بخش طالقان شهرستان تهران دارای 291 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود دهی است جزو دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه دارای 185 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند دارای 565 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
جمع واژۀ وجل. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). بیم ها و خوف ها. (آنندراج) (غیاث اللغات) : خلقی از خدم و حشم او در آن اوجال و اوحال بفنا رسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
جَمعِ واژۀ وَجَل. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). بیم ها و خوف ها. (آنندراج) (غیاث اللغات) : خلقی از خدم و حشم او در آن اوجال و اوحال بفنا رسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
دهی است از دهستان وابو از بخش مرکزی شهرستان آمل دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمه و رودخانه هراز و محصول آن برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان وابو از بخش مرکزی شهرستان آمل دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمه و رودخانه هراز و محصول آن برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀشهرستان سنندج، سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀشهرستان سنندج، سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
طفل و امرد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، غلام و پسر جوان، (از کازیمیرسکی) : گرفتم عشق آن جادو سپردم دل به آن آهو کنون آهو وشاقی گشت و جادو کرد اوشاقش، منوچهری، رجوع به وشاق شود
طفل و امرد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، غلام و پسر جوان، (از کازیمیرسکی) : گرفتم عشق آن جادو سپردم دل به آن آهو کنون آهو وشاقی گشت و جادو کرد اوشاقش، منوچهری، رجوع به وشاق شود
از بلوکات ماکو دارای 29 قریه و طول چهار فرسخ و عرض دو فرسخ است. مرکز آن کلیسیاکندی. حد شمالی حدود ایران و ترکیه، شرقی قلعه دروسی، جنوبی حدود ترکیه وایران و غربی چالداران میباشد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 66، 137 و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
از بلوکات ماکو دارای 29 قریه و طول چهار فرسخ و عرض دو فرسخ است. مرکز آن کلیسیاکندی. حد شمالی حدود ایران و ترکیه، شرقی قلعه دروسی، جنوبی حدود ترکیه وایران و غربی چالداران میباشد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 66، 137 و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
الاغ، (شرفنامۀ منیری)، چهارپا، مرکوب: والبرید ببلاد الهند صنفان فأما برید الخیل فیسمونه اولاق (باقاف) و هو خیل تکون للسلطان فی کل مسافه اربعه امیال، (ابن بطوطه)، و ایشان را لشکر و مرد داد و از چهار پای و اولاق چندانک در حد و حصر نیاید، (جهانگشای جوینی)، رجوع به اولاغ و الاغ شود
الاغ، (شرفنامۀ منیری)، چهارپا، مرکوب: والبرید ببلاد الهند صنفان فأما برید الخیل فیسمونه اولاق (باقاف) و هو خیل تکون للسلطان فی کل مسافه اربعه امیال، (ابن بطوطه)، و ایشان را لشکر و مرد داد و از چهار پای و اولاق چندانک در حد و حصر نیاید، (جهانگشای جوینی)، رجوع به اولاغ و الاغ شود
خیمه و حجره. اطاق. (ناظم الاطباء). خیمه و مکان و حجره. (آنندراج). اتاق. اطاق. رجوع به هریک از این کلمات شود، جایی که باد بسیار میوزد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
خیمه و حجره. اطاق. (ناظم الاطباء). خیمه و مکان و حجره. (آنندراج). اتاق. اطاق. رجوع به هریک از این کلمات شود، جایی که باد بسیار میوزد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
جمع ورق، برگ ها، برگه ها، کهنه، فرسوده، پریشان احوال، آشفته، بهادار برگ های سهام، سندهایی که معادل پولی آن را نظام بانکی هر کشور تضمین کرده است، قرضه برگه های بهاداری که دولت یا شرکتی منتشر می کند
جمع ورق، برگ ها، برگه ها، کهنه، فرسوده، پریشان احوال، آشفته، بهادار برگ های سهام، سندهایی که معادل پولی آن را نظام بانکی هر کشور تضمین کرده است، ِ قرضه برگه های بهاداری که دولت یا شرکتی منتشر می کند