جدول جو
جدول جو

معنی اوتکی - جستجوی لغت در جدول جو

اوتکی
(اَ تَ کا)
قسمی خرما. (ناظم الاطباء) (المعرب جوالیقی ص 199). اوتک. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توتکی
تصویر توتکی
گنجینه، مخزن، خزانه، در دورۀ سامانیان، واحد شمارش پول، درم، برای مثال به ابر رحمت ماند همیشه کفّ امیر / چگونه ابر کجا توتکیش باران است (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
(حَ تَ کی ی)
کوتاه لاغر سخت خورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تو تَ)
درمی بوده است از پیش چون کژکی و فنجی. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 527). یک قسم درمی که در قدیم رایج بوده و توبکی نیز گویند. (ناظم الاطباء). قسمی زر مسکوک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
به ابر رحمت ماند همیشه کف ّامیر
چگونه ابرکجا توتکیش باران است.
عماره.
رجوع به توبکی شود
لغت نامه دهخدا
یک قسم آلتی از آهن که مانند اتو باآن لکۀ پارچه ها را میگیرند. (ناظم الاطباء). آهن گرم که بدان داغهای جامه دور و محو کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
اوتکی. (المعرب جوالیقی ص 199). قسمی از خرما. (ناظم الاطباء). خرمای شهریز یا سهریز یا خرمای سوادی. (منتهی الارب) (المعرب). خرمای شهریز و آن قطیعاء است و گفته اند خرمای سوادی است. (از اقرب الموارد) (جوالیقی ص 199)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عمادالدوله ساوتکین. سرهنگی از سرهنگان الب ارسلان بن داود سلجوقی است. رجوع به اخبار الدوله السلجوقیه ص 30، 31، 44، 56، 57، 58، 61، 63، و کتاب النقض ص 47 و سوتکین شود
لغت نامه دهخدا
(تِ یَ / یِ)
تکیۀ کلان طولانی که ارباب دول بر مسند نشسته پس پشت گذارند:
نبودی گر از تیرگی بد نمود
شدی گاوتکیه زچرخ کبود.
؟
زیرا که گاو بمعنی کلان است مثل خر بهمان معنی چون خرپشته و خرمگس و خربط به معنی پشتۀ کلان و مگس کلان و بط کلان. (آنندراج). بالش کلانی که شخص نشسته بدان تکیه میکند. (فرهنگ ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توتکی
تصویر توتکی
درمی بوده در عهد سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتی
تصویر اوتی
چین بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتک
تصویر اوتک
ترکی موزه بخشیده
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ یَ یا یِ))
تکیه و متکای بزرگ طولانی که بزرگان چون بر مسند نشینند آن را بر پشت گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوکی
تصویر اوکی
Ok
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
آن طرف، آن جهت، ضمیر اشاره به دور
فرهنگ گویش مازندرانی