جدول جو
جدول جو

معنی اوباشانه - جستجوی لغت در جدول جو

اوباشانه(اَ نَ / نِ)
مانند اوباش و بطور اوباشی و جلفی و الواطی. (ناظم الاطباء). رجوع به اوباش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوباشتن
تصویر اوباشتن
انباشتن، آکندن، پر کردن، افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوباشته
تصویر اوباشته
انباشته، انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده، پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
در حال اوباشتن. رجوع به اوباشتن شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ نَ)
حی ّبن یومن. تابعی است و عمرو بن الحارث و ابن لهیعه از او روایت کند. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
نام شهری به اسپانیا. (نخبهالدهر دمشقی ص 242)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ)
نعت مفعولی از اوباشتن. (یادداشت مؤلف). بلعکرده:
سراسر شکم هستش انباشته
ز بس گونه گون هرکس اوباشته.
(گرشاسب نامه).
بسی گوهر و زر بد اوباشته
همه سینه اش عنبرافراشته.
(گرشاسب نامه).
رجوع به اوباشتن شود
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ بِ هََ زَ دَ)
اوباریدن. بلع کردن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
فربه. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوباشتن
تصویر اوباشتن
مملو و پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار