جدول جو
جدول جو

معنی اوایل - جستجوی لغت در جدول جو

اوایل
اوّل ها، نخستینها، جمع واژۀ اوّل
تصویری از اوایل
تصویر اوایل
فرهنگ فارسی عمید
اوایل
(اَ یِ)
اوائل. جمع واژۀ اول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به اوائل و اول شود، خویش و منسوب. (انجمن آرا) (آنندراج). خویش. (برهان)
لغت نامه دهخدا
اوایل
جمع اول، نخست ها، یکم ها جمع اول. آغازها پیشها، پیشینها پیشینیان
تصویری از اوایل
تصویر اوایل
فرهنگ لغت هوشیار
اوایل
((اَ یِ))
جمع اول، آغازها، پیش ها، پیشینیان
تصویری از اوایل
تصویر اوایل
فرهنگ فارسی معین
اوایل
سرآغاز
تصویری از اوایل
تصویر اوایل
فرهنگ واژه فارسی سره
اوایل
آغاز، ابتدا، اوایل، اوان، اول، بدو، شروع، عنفوان
متضاد: اواخر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اوایل
روستایی از دهستان کوه پرات نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حوایل
تصویر حوایل
حائل ها، مانعها و حجابهای میان دو چیز، چیزهایی که میان دو چیز واقع شود، جمع واژۀ حائل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوایل
تصویر طوایل
طایله ها، وسیع ها، گسترده ها، فایده ها، سودها، جمع واژۀ طایله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوایل
تصویر غوایل
غائله ها، شرها و فسادها، مهلکه ها، آشوب ها، سختی ها و گزندها، جمع واژۀ غائله
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یِ)
جمع واژۀ ایّل و ایّل و ایّل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ یِ)
رجوع به اخائل شود، اخبار لقحه، یافتن لقحه را بسیارشیر، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اخبار، هو عندالمحدثین مرادف للتحدیث. و قیل مغایر له و قد سبق فی لفظ الحدیث. و عند اهل العربیه یطلق علی الخبر. و هو الکلام الذی لنسبته خارج تطابقه او لاتطابقه. و قد یطلق علی القاء هذاالکلام و هو فعل المتکلم ای الکشف و الاعلام و هذا ظاهر و اما المعنی الاول فقد قال سعدالمله فی التلویح فی تعریف اصول الفقه: المرکب التام المحتمل للصدق والکذب یسمی من حیث اشتماله علی الحکم قضیه. و من حیث احتماله الصدق و الکذب خبراً. و من حیث افادته الحکم اخباراًو من حیث کونه جزءً من الدلیل مقدمهً و من حیث یطلب بالدلیل مطلوباً. و من حیث یحصل من الدلیل نتیجهً ومن حیث یقع فی العلم و یسأل عنه مسئلهً. فالذات واحده، و اختلاف العبارات باختلاف الاعتبارات - انتهی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اوائل. جمع واژۀ اول. رجوع به اول شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
افائل. جمع واژۀ افیله. رجوع به افائل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
جمع واژۀ واصل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به واصل شود، خواب آلود بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
ابل اوابل، شتران بسیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ واصله. (ناظم الاطباء). رجوع به واصله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر یکدیگر ویل گفتن، یقال: هما یتوایلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
ج اوّل. اوایل. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). نحویین گویند: اصل اوائل اواول (با دو واو) بوده است ولی چون دو واو در دو طرف الف قرار گرفته اند وکلمه جمع و جمع ثقیل است دومی را بهمزه برگردانده اند و گاه قلب کنند و گویند اوالی. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(غَ یِ)
رجوع به غوائل شود: و چون ابوعلی آن رخنه برگرفت و از عوادی شرّ و غوایل ضرّ نصر فارغ شد... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272ص 265). دام حبایل را جهان نام نهاده اند و شبک غوایل را زمان. (جهانگشای جوینی). فرمود که حکم پسران همین است. مادام که طریق رعایت جانب یکدیگر مسلوک دارنداز غوایل حوادث در امان مانند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ)
مصغرآل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به آل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جزیره ای است بزرگ در بحرین که غواصان از آنجا مروارید آرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از نخبهالدهر ص 166) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ)
قریه ای است در سه فرسخی سیستان. (از یادداشت های مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جایی است (از تبّت) اندرو چراگاه و مرغزارها و خرگاه بعضی از تبتیان است. چون تبّت خاقان بمیرد و از آن قبیله هیچکس نماند یکی را از این اجایل مهتر کنند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اویل
تصویر اویل
هاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایل
تصویر وایل
شیون افسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم اوایل
تصویر علوم اوایل
علوم عطیه: دانش های خردیک فرزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوایل
تصویر غوایل
جمع غائله (غایله) سختی ها بلاها
فرهنگ لغت هوشیار
رمن نادرست از طویله رمن طویله در تازی طوال است ستوربند ها ستورگاه ها جمع طویله اصطبلها. یا عمله طوایل. کارگران اصطبل مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوایل
تصویر حوایل
جمع حائل (حایل) زنان نازا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوابل
تصویر اوابل
جمع ابل، اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوالی
تصویر اوالی
تک یاختگان آغازی آغازیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوائل
تصویر اوائل
جمع اول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از اوایل
تصویر از اوایل
از آغاز
فرهنگ واژه فارسی سره
آبچک، فاصله ی بیرونی دیوار تا انتهای شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کوه پرات نوشهر، نام دهکده ای در حومه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی