جدول جو
جدول جو

معنی اواعی - جستجوی لغت در جدول جو

اواعی
(اَ)
جمع واژۀ اوعیه. جج وعاء. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افاعی
تصویر افاعی
افعی ها، نوعی مار بزرگ قوی و زهردار دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد، مارهای بزرگ، جمع واژۀ افعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوانی
تصویر اوانی
انا، ظرف، آوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواخی
تصویر اواخی
اخیه ها، ریسمان یا قلاب هایی که در طویله در کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، میخ طویله ها، جمع واژۀ اخیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواعی
تصویر دواعی
داعیه، انگیزه، خواهش و اراده، ادعا، علت، سبب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قی ی)
جمع واژۀ اوقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نی جولاهه که بر آن پود میباشد.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آغیه، جویچه ای که برای آبیاری سوی کشت آرند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). جمع واژۀ اوغیه و جوهری آنرا گویا جمع واغیه گرفته. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
جمع واژۀ اوعس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین نرم ریگناک. (آنندراج). رجوع به اوعس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آسیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آسیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آذی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی امواج دریا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کلمه رابطه است به معنی با. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ی ی)
جمع واژۀ آری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آری شود، (اصطلاح اصولی) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا بر مره یا تکرار دارد. و رجوع به کفایهالاصول آخوند خراسانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آنیه، و آنیه جمع واژۀ اناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
مرا شاد کردی و آباد کردی
سرای من از فرش و مال و اوانی.
فرخی.
بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را
از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش.
ناصر خسرو.
هم ز انواع اوانی بی عدد
کانچنان در بزم شاهنشه سزد.
مولوی.
رجوع به اناء و آنیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اخیّه. (منتهی الارب). رجوع به اخیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وْ وا)
نیک توبه کردن. توبه نیکو و پشیمانی از گناه:
به در بی نیاز نتوان رفت
جز بمستغفری و اوابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شاعی. (ناظم الاطباء) : جأت الخیل شواعی و شوائع، آمدند اسبان متفرق. (از نشوءاللغه ص 16). و رجوع به شوائع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ راعیه. مقدمۀپیری و اوائل آن. (از معجم متن اللغه). رواعی الشیب،اوائله. (اقرب الموارد). اول پیری و راعیهالشیب نیزمثل آن است. (از منتهی الارب). رجوع به راعیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اوائل. جمع واژۀ اول. رجوع به اول شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اوزاع. (معجم البلدان) (انساب سمعانی) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ نی ی)
منسوب است به اوانا که قریه ای است در ده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی). رجوع به اوانا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عبدالرحمن فقیه بن عمرو مکنی به ابوعمرو. متوفی به سال 157هجری قمری کتاب السنن در فقه و کتاب المسائل در فقه از اوست. (ابن الندیم). وی از مشاهیر فقها و زهاد عهد بنی امیه و امام شامیهاست. در بعلبک بدنیا آمد و در بیروت وفات یافت. در فقه صاحب فتوی و رأی بود. نسبت او به قبیله ای موسوم به اوزاع و به قولی به محله ای از دمشق است که اوزاع نام داشته است. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
وادیی است نزدیک به دریای قلزم از اراضی مصر. نام این در روایات آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افعی ̍. مارهای زهرناک. (از آنندراج) (از منتخب بنقل غیاث اللغات). ج افعی، بمعنی مار ناپاک. (از اقرب الموارد). افاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ عی ی)
جمع واژۀ ادعیه، چاهی بر یک منزلی مکه
لغت نامه دهخدا
(اُ عا)
وادیی است در بلاد عذره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ داعیه به معنی سببها. اسباب. انگیزه ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی خواهشها و باعثهاست. (از آنندراج) (از غیاث) : از موجب نفرت و دواعی وحشت استعلام کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرص قصد سلطان شده. (ترجمه تاریخ یمینی). عوادی فتنه و دواعی محنت ایام فترت به حسن ایالت و یمن کفایت او منقطع شد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- دواعی الدهر، حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع داعی داعیه، دردسرها، خواهش ها، انگیزه ها جمع داعیه سببها اسباب انگیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواعس
تصویر اواعس
جمع اوعس، ریگناک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوالی
تصویر اوالی
تک یاختگان آغازی آغازیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع آنیه تک انا، سبوها آوندها، جمع آنیه، جمع الجمع انا آوندها آبخورها آبدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاعی
تصویر افاعی
جمع افعی، گرزه ماران شپاکان جمع افعی افعیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواعی
تصویر دواعی
((دَ))
جمع داعیه، سبب ها، انگیزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اواخی
تصویر اواخی
جمع اخیّه، طناب خیمه، عهد و حرمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوانی
تصویر اوانی
جمع آنیه، ججمع اناء، آوندها، آبخورها
فرهنگ فارسی معین