جدول جو
جدول جو

معنی اوابد - جستجوی لغت در جدول جو

اوابد
جانوران وحشی
تصویری از اوابد
تصویر اوابد
فرهنگ فارسی عمید
اوابد(اَ بِ)
جمع واژۀ آبده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جانور وحشی از این جهت که چون اغلب اوقات بمرگ طبیعی نمی میرد بلکه بکشتن و اهلاک دیگران، گویا جاودانه است. (آنندراج). رمندگان و اسبی که بدو صید کنند. (مهذب الاسماء) : چنانکه مجال جولان بر اوابد وحوش ممکن نباشد. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
اوابد
جمع آبده، نخجیران رمندگان، سختی جاوید جمع آبده جانوران وحشی رمندگان دد و دام
فرهنگ لغت هوشیار
اوابد((اَ بِ))
جمع آبده، جانوران وحشی، رمندگان، دد و دام
تصویری از اوابد
تصویر اوابد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اواب
تصویر اواب
توبه کننده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بِ دُلْ عَ رَ)
پاره ای عادت و رسوم است که عرب جاهلی داشت. برخی در حد دین بود و برخی اصطلاح و عادت و پاره ای از آن خرافات بود و اسلام آنها را باطل ساخت از آن جمله است: کهانت. زجر. تطیر. و رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 398 و 408 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وْ وا)
نیک توبه کردن. توبه نیکو و پشیمانی از گناه:
به در بی نیاز نتوان رفت
جز بمستغفری و اوابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَوْ وا)
آنکه به هرچیز با خدای گردد. (مهذب الاسماء). آنکه از هرچیز بخدای باز گردد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بازگردنده بجانب حق. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اُوْ وا)
جمع واژۀ آئب. رجوع به آئب شود
لغت نامه دهخدا
(هََ بِ)
جمع واژۀ هابده. (منتهی الارب). رجوع به هابده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
ابل اوابل، شتران بسیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ واصله. (ناظم الاطباء). رجوع به واصله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از بخش یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری است. کوهستانی جنگلی و معتدل مرطوب و دارای 420 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود نکا و محصول آنجا غلات، شاهدانه، عسل و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
جمع واژۀ اوهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روز دوشنبه. (آنندراج). رجوع به اوهد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وبد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
جج عبد. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد). جمع واژۀ عبد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اواب
تصویر اواب
توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوابل
تصویر اوابل
جمع ابل، اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواب
تصویر اواب
((اَ وّ))
توبه کار، توبه دار
فرهنگ فارسی معین
بیماری قند، بروز حالاتی از استسقا
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی