اسم چند محل است: 1- اسم شهری بود که در مرز و بوم یهودا و بن یامین بطرف شمال غربی اورشلیم در نزدیکی سوکوه واقع بود و الاّن آنرا بلدالفوقه گویند که در آنجا اسرائیلیان از فلسطینیان شکست یافته... تابوت عهد نیز از ایشان گرفته شد و هر دو پسر عیلی هلاک گشتند. 2- شهری در یزرعیل در نزدیکی شونم که در حوالی آن شاؤل و یوناتان بقتل رسیدند. 3- اسم شهری بود که در قسمت سبط و در مرز و بوم شمالی کنعان بود. بعضی را گمان چنان است که افیق همان افقا می باشد که بهیکل زهره شهرت یافته بود. و بسیاری از آثار و خرابه های آن تا امروز باقی است. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود. 4- اسم قصبه ایست که در سر وادی افیق بمسافت 6 میل بطرف شرقی دریای جلیل واقع می باشد و احتمال میرود که همان جایی باشد که بن هدد عساکر آرامیان را جمع نمود. 5- اسم قصبه ای از اعمال کنعان است که یوشع شهریار آنرا بقتل رسانید و احتمال میرود که این همان افیقه باشد که در نزدیکی تفوح در کوههای یهودا واقعو در نزدیکی حبرون می باشد. (از قاموس کتاب مقدس)
اسم چند محل است: 1- اسم شهری بود که در مرز و بوم یهودا و بن یامین بطرف شمال غربی اورشلیم در نزدیکی سوکوه واقع بود و الاَّن آنرا بلدالفوقه گویند که در آنجا اسرائیلیان از فلسطینیان شکست یافته... تابوت عهد نیز از ایشان گرفته شد و هر دو پسر عیلی هلاک گشتند. 2- شهری در یزرعیل در نزدیکی شونم که در حوالی آن شاؤل و یوناتان بقتل رسیدند. 3- اسم شهری بود که در قسمت سبط و در مرز و بوم شمالی کنعان بود. بعضی را گمان چنان است که افیق همان افقا می باشد که بهیکل زهره شهرت یافته بود. و بسیاری از آثار و خرابه های آن تا امروز باقی است. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود. 4- اسم قصبه ایست که در سر وادی افیق بمسافت 6 میل بطرف شرقی دریای جلیل واقع می باشد و احتمال میرود که همان جایی باشد که بن هدد عساکر آرامیان را جمع نمود. 5- اسم قصبه ای از اعمال کنعان است که یوشع شهریار آنرا بقتل رسانید و احتمال میرود که این همان افیقه باشد که در نزدیکی تفوح در کوههای یهودا واقعو در نزدیکی حبرون می باشد. (از قاموس کتاب مقدس)
مصغر اورق. اشترک خاکسترگون. وریق: جأنا بام ّالرﱡبیق علی اریق، آورد بما بلای عظیم بر اریق (از قول شخصی که غولی را بر شتر اورق دید). (منتهی الارب)
مصغرِ اَوْرَق. اشتُرک خاکسترگون. وُرَیق: جأنا باُم ّالرﱡبیق علی اریق، آورد بما بلای عظیم بر اریق (از قول شخصی که غولی را بر شتر اورق دید). (منتهی الارب)
تنگ تر. دشوارتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). - امثال: اضیق من النخروب. اضیق من تسعین. اضیق من خرت الابره. اضیق من زج ّ. اضیق من سم الخیاط. اضیق من ظل ّالرمح. (فرائدالادب المنجد). اضیق من مبعج الضّب. (یادداشت مؤلف)
تنگ تر. دشوارتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). - امثال: اضیق من النخروب. اضیق من تسعین. اضیق من خُرت الابره. اضیق من زج ّ. اضیق من سم الخیاط. اضیق من ظل ّالرمح. (فرائدالادب المنجد). اضیق من مبعج الضّب. (یادداشت مؤلف)
در نهایت کرم یا علم شونده یا در غایت فصاحت وفضایل شونده. مؤنث: افیقه. (از منتهی الارب). کسی که در نهایت فصاحت و فضایل باشد. و کسی که در نهایت کرم و علم شود. (ناظم الاطباء). آفق. (منتهی الارب) ، به کشیدن دادن ستور کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراخ شدن باران، پیش آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
در نهایت کرم یا علم شونده یا در غایت فصاحت وفضایل شونده. مؤنث: اَفیقه. (از منتهی الارب). کسی که در نهایت فصاحت و فضایل باشد. و کسی که در نهایت کرم و علم شود. (ناظم الاطباء). آفق. (منتهی الارب) ، به کشیدن دادن ستور کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراخ شدن باران، پیش آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پوستی که دباغت او تمام نشده باشد. (آنندراج). پوست نیم پیراسته یا پوستی که آن را نادوخته یا ناشکافته دباغت دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پوست ناتمام پیراسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) ، اقاحی الامر،اول کار. اوایل کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پوستی که دباغت او تمام نشده باشد. (آنندراج). پوست نیم پیراسته یا پوستی که آن را نادوخته یا ناشکافته دباغت دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پوست ناتمام پیراسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) ، اقاحی الامر،اول کار. اوایل کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)