جدول جو
جدول جو

معنی اهوار - جستجوی لغت در جدول جو

اهوار
حیران، واله، شیفته
تصویری از اهوار
تصویر اهوار
فرهنگ فارسی عمید
اهوار
(اَهَْ)
حیران و واله و شیفته. (برهان) (هفت قلزم) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). حیران و شیفته. (انجمن آرا). واله و حیران. (شعوری) :
در راه خدا مگو که رهوار بماند
بگذشت و ازو بس در شهوار بماند
حق جو حق دید خلق حیران ماندند
شط رفت ببحرخویش و اهوار بماند.
(از شعوری)
لغت نامه دهخدا
اهوار
(اَهَْ)
جمع واژۀ هور، دریای خرد که بریزش آب بیشه ها و مانندآن فراخ گردد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اهوار
جمع هور، دریاچه های فراخ
تصویری از اهوار
تصویر اهوار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهورا
تصویر اهورا
(پسرانه)
صاحب، فرمانروای دان، در فرهنگ ایران باستان، خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راهوار
تصویر راهوار
ویژگی اسب یا استر خوش راه و تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهوار
تصویر شاهوار
خوب و گران مایه، ویژگی چیزی که درخور و لایق شاه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهوار
تصویر ماهوار
مانند ماه، مثل ماه، کنایه از زیبا، نیکوروی، ماهیانه، شهریه
فرهنگ فارسی عمید
(هَْ)
مهد. گهواره. گاهواره. منجک:
وقت طفلیم که بودم شیرجو
گاهوارم را که جنبانید؟ او.
مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 162).
رجوع به گاهواره و گهواره شود
لغت نامه دهخدا
مرکب از: دو + لول، لوله، آنچه دارای دو لوله باشد، قسمی تفنگ که دولوله دارد. تفنگ یا تپانچه که دارای دولوله است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رهوار، فراخ و نرم رو، فراخ و نرم پوی:
کجات آنهمه راهوار اشتران
عماری زرین و فرمانبران،
فردوسی،
برمیان شان حلقۀ بند کمر از شمس زر
زیر رانشان جمله زرین مرکبان راهوار،
فرخی،
در زغن هرگز نباشد فر اسب راهوار
گرچه باشد چون صهیل اسب آواز زغن،
منوچهری،
پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوارایدون چو کبک و راسترو همچون کلنگ،
منوچهری،
نوان و خرامان شود شاخ بید
سحرگاه چون مرکب راهوار،
ناصرخسرو،
و در کمال حزن و ملال قطع مسافت میکردم که ناگاه در آن صحرا شخصی که بر اسبی فربه و راهوار سوار بود پیش آمد، (از حبیب السیر چ سنگی تهران ج 2 ص 374)، رهوج، راهوار، (دهار)، علج، راهوار رفتن اسب، (تاج المصادر بیهقی)، هملاج، اسب راهوار، (یادداشت مؤلف)، اسب لایق راه، (فرهنگ رشیدی)، مرکب فراخ گام تیز و شتاب رو و خوش راه، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از بهار عجم)، کنایه از مرکب فراخ گام باشد، (رشیدی)، مرکب فراخ رو، (شرفنامۀ منیری)، رهوار، (شرفنامۀ منیری)، اسب و شتر و استر خوشراه، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف)، مرکب سواری تندرو، (فرهنگ نظام) :
اگرندیدی کوهی بگشت بر یک خشت
یکی دو چشم بر آن راهوار خویش گمار،
بوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278)،
، نوعی از رفتار اسب که بسیار هموار بود، (آنندراج) (بهار عجم)، مقابل سک سک، (یادداشت مؤلف)، باد، (یادداشت مؤلف)، کنایه از معشوق با غنج و دلال، (لغت محلی شوشتر)، کوشا:
یکی گفتا همیشه راهواریم
که رامین را ز ویسه بازداریم،
(ویس و رامین)،
، طعام نرم و لذیذ، (لغت محلی شوشتر)، و رجوع به رهواری و راهواری و رهنوردی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازوار
تصویر ازوار
رویگردانی، کر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهوار
تصویر زهوار
تسمه، بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوار
تصویر اسوار
جمع سور، باروها، باره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوار
تصویر رهوار
خوش راه و نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
زمانها، گردشهای روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطوار
تصویر اطوار
روشها، طریقها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغوار
تصویر اغوار
جمع غار، گاباره ها گریستک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تخته بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروار
تصویر اروار
آرواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکوار
تصویر اکوار
جمع کور، پالان ها
فرهنگ لغت هوشیار
گاهواره: وقت طفلیم که بودم شیرجو گاهوارم را که جنبانید ک او. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
مانند ماه زیبا، حقوق که همه ماهه بخدمتگزاران و مستخدمان دهند: ماهیانه شهریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهوار
تصویر شاهوار
درخور شاه لایق شاه شاهانه: در شاهوار، هر چیز نیک خوب و گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهوار
تصویر راهوار
فراخ و نرم رو، اسب لایق راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهوار
تصویر شاهوار
شایسته برای شاه، هر چیز خوب و گران بها، نفیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهوار
تصویر ماهوار
مانند ماه، مثل ماه، ماهیانه و شهریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهوار
تصویر راهوار
تندرو، رهوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایوار
تصویر ایوار
غروب، عصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رهوار
تصویر رهوار
مرکب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادوار
تصویر ادوار
دوره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
شایگان، خسروانه، شاهانه، ملوکانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تندرو، تیزرو، راه گستر، رهوار
متضاد: کندرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوهی در ارتفاعات جنوبی کتول به ارتفاع ۳۹۴۵متر
فرهنگ گویش مازندرانی