باهول تر. ترسناک. یقال: ما اهول، چه هولناک است. (ناظم الاطباء). هول تر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گویند: اهول من الحریق. اهول من السیل. و رجوع به مجمعالامثال میدانی شود، در اصطلاح، عبارت از دانشمندان یونانی. - کتب اوائل، کتب پیشینیان از دانشمند یونانی: ولیکن اوستادان مجرب چنین گفتند در کتب اوائل که عاشق طعم وصل آنگاه داند که عاجز گردد از هجران عاجل. منوچهری. ، قدما. پیشینیان: یونان که بود مادر یونس ز بطن حوت یادی نکرد و کرد ز عصمت جهان بخود تا تازه کرد یاد اوایل بدین خویش تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود. دقیقی. قصۀ لیلی مخوان و غصۀ مجنون عشق تو منسوخ کرد ذکر اوایل. سعدی. - علم اوائل، علمی است که بدان اوائل وقایع و حوادث بحسب مواطن و نسب شناخته میشود و موضوع این علم و غایت آن ظاهر است و این علم از فروع علم تواریخ و محاضرات است ولی در کتب موضوعات ذکری از آن نرفته است و بعض متأخرین مباحث اواخر را به آن ملحق ساخته اند. در این باره کتابهای بسیاری تألیف گردیده است از آنجمله است، کتاب الاوائل از ابن هلال حسن عبداﷲ العسکری متوفی به سال 395 هجری قمری و این نخستین کتابی است که در این زمینه تألیف شده است. و آنرا ملخصی است بنام الوسائل از جلال الدین سیوطی و دیگر کتاب اقامه الدلائل ابن حجر و دیگر محاسن الوسائل از شبلی و محاضره الاوائل از علی دده و دیگر ازهار الجمال از ابن دوقه. (از کشف الظنون)
باهول تر. ترسناک. یقال: ما اهول، چه هولناک است. (ناظم الاطباء). هول تر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گویند: اهول من الحریق. اهول من السیل. و رجوع به مجمعالامثال میدانی شود، در اصطلاح، عبارت از دانشمندان یونانی. - کتب اوائل، کتب پیشینیان از دانشمند یونانی: ولیکن اوستادان مجرب چنین گفتند در کتب اوائل که عاشق طعم وصل آنگاه داند که عاجز گردد از هجران عاجل. منوچهری. ، قدما. پیشینیان: یونان که بود مادر یونس ز بطن حوت یادی نکرد و کرد ز عصمت جهان بخود تا تازه کرد یاد اوایل بدین خویش تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود. دقیقی. قصۀ لیلی مخوان و غصۀ مجنون عشق تو منسوخ کرد ذکر اوایل. سعدی. - علم اوائل، علمی است که بدان اوائل وقایع و حوادث بحسب مواطن و نسب شناخته میشود و موضوع این علم و غایت آن ظاهر است و این علم از فروع علم تواریخ و محاضرات است ولی در کتب موضوعات ذکری از آن نرفته است و بعض متأخرین مباحث اواخر را به آن ملحق ساخته اند. در این باره کتابهای بسیاری تألیف گردیده است از آنجمله است، کتاب الاوائل از ابن هلال حسن عبداﷲ العسکری متوفی به سال 395 هجری قمری و این نخستین کتابی است که در این زمینه تألیف شده است. و آنرا ملخصی است بنام الوسائل از جلال الدین سیوطی و دیگر کتاب اقامه الدلائل ابن حجر و دیگر محاسن الوسائل از شبلی و محاضره الاوائل از علی دده و دیگر ازهار الجمال از ابن دوقه. (از کشف الظنون)
عرق شراب، (برهان) (ناظم الاطباء)، نوعی از شراب، (غیاث اللغات)، شراب عرقی، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا)، جوهر شراب است که آن را عرق گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ماده ای مایع و مسکری که از تقطیر شراب و یا کشمش و یا خرمای تخمیرشده در آب بدست می آید و مخلوطی است ازالکل و آب و بهترین تاهوها تاهویی است که از تقطیر شراب یا کشمش حاصل شده باشد و تاهویی که از تقطیر سیب زمینی و چغندر و بعضی غلات مانند گندم و برنج و ارزن و جز آن بدست آورده باشند شرب وی مخل سلامتی و مولد بسیاری از امراض مهلک است، (ناظم الاطباء) : تکلف نیست حاجت، خوبرویی خواهم و کنجی میی تاهو نه انگوری سکورۀ گل نه جام جم، امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)، چشمۀ خورشید را در ته نشاند عکس ساقی کرتۀ تاهو نماند، امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)، و تاهو بمعنی عرق را می پخته گویند و شراب نو را خام، چنانکه گفته، مصراع: خام درده پخته را و پخته درده خام را، و خواجه حسن دهلوی گفته: رخش خوی کرده دیدم رفتم از خویش عجب خاصیتی بود این عرق را، اما تاهو در شعر خسرو دلالت کند بر شراب غیرانگوری مانند نبیذ و امثال آن که پست تر از انگوری است، (آنندراج) (انجمن آرا)
عرق شراب، (برهان) (ناظم الاطباء)، نوعی از شراب، (غیاث اللغات)، شراب عرقی، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا)، جوهر شراب است که آن را عرق گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ماده ای مایع و مسکری که از تقطیر شراب و یا کشمش و یا خرمای تخمیرشده در آب بدست می آید و مخلوطی است ازالکل و آب و بهترین تاهوها تاهویی است که از تقطیر شراب یا کشمش حاصل شده باشد و تاهویی که از تقطیر سیب زمینی و چغندر و بعضی غلات مانند گندم و برنج و ارزن و جز آن بدست آورده باشند شرب وی مخل سلامتی و مولد بسیاری از امراض مهلک است، (ناظم الاطباء) : تکلف نیست حاجت، خوبرویی خواهم و کنجی میی تاهو نه انگوری سکورۀ گل نه جام جم، امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)، چشمۀ خورشید را در ته نشاند عکس ساقی کرتۀ تاهو نماند، امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)، و تاهو بمعنی عرق را می پخته گویند و شراب نو را خام، چنانکه گفته، مصراع: خام درده پخته را و پخته درده خام را، و خواجه حسن دهلوی گفته: رخش خوی کرده دیدم رفتم از خویش عجب خاصیتی بود این عرق را، اما تاهو در شعر خسرو دلالت کند بر شراب غیرانگوری مانند نبیذ و امثال آن که پست تر از انگوری است، (آنندراج) (انجمن آرا)
از آرنج تا شانه، (ناظم الاطباء)، بازو، (فرهنگ جهانگیری)، در هندی بمعنی بازوست و لقب پادشاهان هند مها باهو بوده است بمعنی بزرگ بازو یا درازدست، (از الجماهر بیرونی ص 25)، از آرنج تا سر دوش، (التفهیم بیرونی) (برهان قاطع)، در تداول عامۀ گناباد خراسان نیز باهو را بجای بازو بکار برند: و ایشان پروین را چنان نهادند چون سری با دو دست یکی از آن که گفتیم و سرانگشتان حنا دربسته ستارگان از پیش او میان کف الخضیب و میان پروین ساعد و آرنج و باهو و دوش، (التفهیم بیرونی)، پذیرفته آمدن، قبول افتادن، باور افتادن: ای برادر گر ببینی مر مرا باورت ناید که من آن ناصرم، ناصرخسرو، کردند وعده دیگری زین به نیاید باورش از غدر ترساند همی پرغدر دهر کافرش، ناصرخسرو، گویمش حال من از عشقت بپرس کز منت باور نخواهد آمدن، انوری، باورش نامد بپرسید از دگر آن دگر هم گفت آری ای قمر، مولوی، باور نیایدم به وفا وعده گر دهد دانا نیازموده به دهر آزموده را، کاتبی
از آرنج تا شانه، (ناظم الاطباء)، بازو، (فرهنگ جهانگیری)، در هندی بمعنی بازوست و لقب پادشاهان هند مها باهو بوده است بمعنی بزرگ بازو یا درازدست، (از الجماهر بیرونی ص 25)، از آرنج تا سر دوش، (التفهیم بیرونی) (برهان قاطع)، در تداول عامۀ گناباد خراسان نیز باهو را بجای بازو بکار برند: و ایشان پروین را چنان نهادند چون سری با دو دست یکی از آن که گفتیم و سرانگشتان حنا دربسته ستارگان از پیش او میان کف الخضیب و میان پروین ساعد و آرنج و باهو و دوش، (التفهیم بیرونی)، پذیرفته آمدن، قبول افتادن، باور افتادن: ای برادر گر ببینی مر مرا باورت ناید که من آن ناصرم، ناصرخسرو، کردند وعده دیگری زین به نیاید باورش از غدر ترساند همی پرغدر دهر کافرش، ناصرخسرو، گویمش حال من از عشقت بپرس کز منت باور نخواهد آمدن، انوری، باورش نامد بپرسید از دگر آن دگر هم گفت آری ای قمر، مولوی، باور نیایدم به وفا وعده گر دهد دانا نیازموده به دهر آزموده را، کاتبی
از توابع بلوچستان و در کنار کوچه است، کوچه و باهو متصل به دشت قریب به دریا است ... اهالی کوچه از فاضل آب رو خانه قصر قند و اهالی باهو از فاضل آب رود خانه سرباز برکه های خود را مملو می نمایند، اهالی دشت و کوچه و باهو عموماً در کوار که از چوب خرما می بندند سکنا دارند، (از مرآت البلدان ج 1 ص 278)
از توابع بلوچستان و در کنار کوچه است، کوچه و باهو متصل به دشت قریب به دریا است ... اهالی کوچه از فاضل آب رو خانه قصر قند و اهالی باهو از فاضل آب رود خانه سرباز برکه های خود را مملو می نمایند، اهالی دشت و کوچه و باهو عموماً در کوار که از چوب خرما می بندند سکنا دارند، (از مرآت البلدان ج 1 ص 278)
نعت است از هوج بمعنی درازی با اندکی گولی و سبکی و شتاب زدگی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق و شتاب کار و مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتخب از غیاث اللغات) (آنندراج)
نعت است از هَوج بمعنی درازی با اندکی گولی و سبکی و شتاب زدگی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق و شتاب کار و مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتخب از غیاث اللغات) (آنندراج)
نام تیراندازی بوده بغایت قادرانداز در زمان انوشیروان، گویند با سیف ذویزن همراه شده بود، پادشاه حبشه را به تیر نخست کشت و ملکش را گرفت. (برهان) (هفت قلزم). کلمه محرف ’وهرز’ و ’اوهزر’ است، بمعنی الی و الا (حرف استثناء) ، گاه بطور شرطی استعمال شود، گاه برای تبعیض و گاه به معنی بل. (ناظم الاطباء)
نام تیراندازی بوده بغایت قادرانداز در زمان انوشیروان، گویند با سیف ذویزن همراه شده بود، پادشاه حبشه را به تیر نخست کشت و ملکش را گرفت. (برهان) (هفت قلزم). کلمه محرف ’وهرز’ و ’اوهزر’ است، بمعنی الی و الا (حرف استثناء) ، گاه بطور شرطی استعمال شود، گاه برای تبعیض و گاه به معنی بل. (ناظم الاطباء)