ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. (از ناظم الاطباء). بی رقیب. که همال و همتائی ندارد. بی همال: ز پیوند مهراب و از مهرزال وز آن هر دو آزادۀ ناهمال. فردوسی. به رهام گفت این یل ناهمال دلیر و سبکسر مرا بود خال. فردوسی. ، مخالف. مقابل. (از ناظم الاطباء) ، غیرمساوی. نامساوی. بی شباهت. (فرهنگ ولف) : سوم آرزو آنکه خال تواند پرستنده و ناهمال تواند. فردوسی
ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. (از ناظم الاطباء). بی رقیب. که همال و همتائی ندارد. بی همال: ز پیوند مهراب و از مهرزال وز آن هر دو آزادۀ ناهمال. فردوسی. به رهام گفت این یل ناهمال دلیر و سبکسر مرا بود خال. فردوسی. ، مخالف. مقابل. (از ناظم الاطباء) ، غیرمساوی. نامساوی. بی شباهت. (فرهنگ ولف) : سوم آرزو آنکه خال تواَند پرستنده و ناهمال تواَند. فردوسی
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن