در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانند این بیت، برای مثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانندِ این بیت، برای مِثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
بسیار راندن شتر را در نیمروز چندانکه سرگشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جلاد. میرغضب. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : سرت را بریده بخوار اهرمن تنت را شده کام شیران کفن. فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ص 93)
بسیار راندن شتر را در نیمروز چندانکه سرگشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جلاد. میرغضب. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : سرت را بریده بخوار اهرمن تنت را شده کام شیران کفن. فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ص 93)
اماج، (شرفنامۀ منیری)، خمیرهای خرد به اندازۀ ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند، (یادداشت مؤلف)، آرد هاله، (صراح)، سخینه، (صراح)، نوعی از آش آرد باشد و باسقاط ثانی (اماج) هم آمده است، (ناظم الاطباء) (برهان)، و آنرا در بعضی بلاد سلطان سنجری گویند غالباً مخترعۀ سلطان سنجر است، (آنندراج) : گاه در کاچی شدم گه در اوماج ساعتی در کاک روزی در کماج، بسحاق اطعمه،
اماج، (شرفنامۀ منیری)، خمیرهای خرد به اندازۀ ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند، (یادداشت مؤلف)، آرد هاله، (صراح)، سخینه، (صراح)، نوعی از آش آرد باشد و باسقاط ثانی (اماج) هم آمده است، (ناظم الاطباء) (برهان)، و آنرا در بعضی بلاد سلطان سنجری گویند غالباً مخترعۀ سلطان سنجر است، (آنندراج) : گاه در کاچی شدم گه در اوماج ساعتی در کاک روزی در کماج، بسحاق اطعمه،