بلغت زند و پازند بهشتی را گویند که در مقابل دوزخی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). بهشت موعود. (فرهنگ ضیاء). بهشت و آسمان. (ناظم الاطباء). هزوارش اهلنوب، اهلوب و صور دیگر. پهلوی: اشوک به معنی پاک و مقدس پس اهلبوب تصحیفی است از اهلنوب و معنی آن هم اعم است. (حاشیۀ دکتر معین بر برهان)
بلغت زند و پازند بهشتی را گویند که در مقابل دوزخی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). بهشت موعود. (فرهنگ ضیاء). بهشت و آسمان. (ناظم الاطباء). هزوارش اهلنوب، اهلوب و صور دیگر. پهلوی: اَشَوَک به معنی پاک و مقدس پس اهلبوب تصحیفی است از اهلنوب و معنی آن هم اعم است. (حاشیۀ دکتر معین بر برهان)
جمع واژۀ اهل. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهل شود، با ساز و آلات بسیار. با کبر و عجبی نامطبوع. با اسباب و اشیائی زائد و فضول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - پراهن و تلپ، پرتکبر. پرتبختر. - ، بسیارساز و برگ
جَمعِ واژۀ اَهل. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهل شود، با ساز و آلات بسیار. با کبر و عجبی نامطبوع. با اسباب و اشیائی زائد و فضول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - پراهن و تلپ، پرتکبر. پرتبختر. - ، بسیارساز و برگ
نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است. (منتهی الارب) (آنندراج). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفتۀ بعضی آغاز دویدن اسب. (از اقرب الموارد)
نوعی از دویدگی اسب که بکوشش تمام دود چندان که خاک از سم بردارد، یا آن اول دویدن است. (منتهی الارب) (آنندراج). تند دویدن اسب چنانکه خاک را برانگیزد یا از سمهای او آتش بیرون آید و بگفتۀ بعضی آغاز دویدن اسب. (از اقرب الموارد)