جدول جو
جدول جو

معنی اهلب - جستجوی لغت در جدول جو

اهلب
(اَ لَ)
مرد بسیارموی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیارموی. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه همه تن او موی دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهلی
تصویر اهلی
ویژگی هر حیوانی که به انسان و خانه ها الفت گرفته باشد، اعم از چهارپایان و پرندگان، رام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهاب
تصویر اهاب
پوستی که دباغی نشده باشد، پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
غالب تر، چیره تر، بیشتر، بیشتر اوقات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهله
تصویر اهله
هلال ها، ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده می شود، ماه نوها، جمع واژۀ هلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلب
تصویر اصلب
استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلب
تصویر اقلب
برگشته لب لب شکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
غالبتر چیره تر، بیشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
مانوس، مقابل وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع هلال ماههای نو. یا اهله قمر. قسمتهایی از ماه که اهل زمین آنرا رویت کنند (هلال بدر تربیع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدب
تصویر اهدب
دراز مژه
فرهنگ لغت هوشیار
پوست پوست ناپیراسته پوست خام پوست پوست نا پیراسته پوست دباغی نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهلب
تصویر زهلب
کمریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهلب
تصویر دهلب
ناخوشایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهیب
تصویر اهیب
ترسناکتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهله
تصویر اهله
((اَ هِ لِّ))
جمع هلال، ماه های نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهاب
تصویر اهاب
((اِ))
پوست، پوست دباغی نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
((اَ لَ))
بیشتر، اکثر، چیره تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
رام و مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
آرام، رام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
بیشتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
Frequently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
Tame, Tamed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
często
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
frequentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
驯服的 , 被驯化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
经常地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
oswojony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
häufig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
часто
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
приручений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
zahm, gezähmt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
ручной , одомашненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اغلب
تصویر اغلب
часто
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
manso, domesticado
دیکشنری فارسی به پرتغالی