معنی اهله
- اهله((اَ هِ لِّ))
- جمع هلال، ماه های نو
واژههای مرتبط با اهله
اهله
- اهله
- جمع هلال ماههای نو. یا اهله قمر. قسمتهایی از ماه که اهل زمین آنرا رویت کنند (هلال بدر تربیع)
اهله
- اهله
- هلال ها، ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده می شود، ماه نوها، جمعِ واژۀ هلال
اهله
- اهله
- جَمعِ واژۀ هِلال یعنی ماه نو. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
اهله
- اهله
- مال. (ناظم الاطباء). گویند: انهم لاهل اهله. (منتهی الارب) ، بی آرام کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی آرام کردن کار کسی را. (آنندراج) ، سخت پیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
اهله
- اهله
- کسان.
اجله
- اجله
- جمع جلیل، بزرگان
اذله
- اذله
- جمع ذلیل، نرم دلان، خواران خوارشدگان، جمع ذلیل ذلیل شدگان خوار شدگان خواران،جمع ذلول نرم شوندگان نرم دن
ادله
- ادله
- جمع دلیل، فرنودها (فرنود دلیل) گواهان پروهانان، جمع دلیل راهنمایان حجتها برهانها. یا ادله اربعه. دلیلهای چهارگانه: کتاب و سنت و اجماع و عقل
اشله
- اشله
- زیر زره ها: جامه ای که زیرزره پوشند
