جدول جو
جدول جو

معنی اهطاع - جستجوی لغت در جدول جو

اهطاع(اِ تِ)
گردن راست دراز کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). راست دراز کردن گردن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بخشیدن ملک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، ملک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمع قطیع] قطیع
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ نطع و نطع و نطع و نطع. (از اقرب الموارد). رجوع به نطع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرزنش نمودن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قطیع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قطیع شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زری که شحنه از مردم بازار بپاداش پاسبانی و نگاهبانی می خواهد، قومی که با حجت و برهان خود را بدانچه در پیش خدایشان حق است نسبت کنند. و آن اهل سنت و جماعت اند. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِغْ)
لرزیدن از خشم یا از ضعف یا از ترس و تب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). لرزانیدن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تسکین دادن گرسنگی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لطع. (اقرب الموارد). رجوع به لطع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقطاع
تصویر اقطاع
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهطاط
تصویر اهطاط
اندیشیدن در خواری، شتاب از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهجاع
تصویر اهجاع
گرسنگی نشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ))
بخشیدن ملک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به کسی که از درآمد آن زندگانی گذراند، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین