جدول جو
جدول جو

معنی اهضوبه - جستجوی لغت در جدول جو

اهضوبه(اُ بَ)
یکدفعه از باران بزرگ قطره. ج، اهاضیب. (منتهی الارب). باران سخت و بزرگ قطره و باران پیوسته و دائم. ج، اهاضیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعجوبه
تصویر اعجوبه
چیزی یا کسی که با توانایی ها و ویزگی هایش مردم را به تعجب اندازد، شخص عجیب، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از العوبه
تصویر العوبه
بازی، بازیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبوبه
تصویر انبوبه
انبوب ها، فاصلۀ میان دو بند یا گره نی، جمع واژۀ انبوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
دروغ، سخن دروغ و بی اساس
فرهنگ فارسی عمید
(اُ بَ)
آنچه مردم را به طرب آرد، و بمعنی سازو مزامیر و نغمه مستعمل می شود. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
کار شگفت و شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عجیب و آنچه مردم را در تعجب اندازد نه بغیر همزه (یعنی عجوبه) . (از مزیل الاغلاط از غیاث اللغات و آنندراج). کار عجیب. (مؤید الفضلاء). اسم است مر چیزی را که شگفت آور باشد. (از اقرب الموارد). شگفت آور. شگفت انگیز (شخص یا شی ٔ). (فرهنگ فارسی معین). افکوهه. سخت شگفت. کاری عجب. جریحه. (یادداشت بخط مؤلف). عجیبه. (اقرب الموارد). عجیبه مانند آن است در هر دو معنی. (منتهی الارب). بابیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیزی عجیب که مردم را در شگفت اندازد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
آنچه بدان عتاب کنند، یقال: ’بینهم اعتوبه یتعاتبون بها’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
شترسواران زیاده از رکب
لغت نامه دهخدا
(اُ بو بَ)
دشنام معتاد: بینهم اسبوبه یتسابون بها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ / بِ)
صورتی از اشکوب است که در تداول امروز بمعنی طبقۀ عمارت با اعداد بدین سان ترکیب شود: یک اشکوبه (یک طبقه) ، دواشکوبه (دوطبقه) ، سه اشکوبه و...
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
توبه کردن. بازگشتن از گناه، آب چکیدن از اطراف درخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
انجویه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ / بِ)
تکمۀ کلاه و جامه و قبا و گوی گریبان و امثال آن، و آنرا بندنه و بندینه نیز گویند. گوی قوقه. (آنندراج). مقابل انگله یعنی مادگی
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کذب. دروغ. ج، اکاذیب. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). دروغ. سخن دروغ. سخن بی پایه (غیرمتداول) . ج، اکاذیب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اکاذیب شود، لغتی است در کره. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کره. گوی. (یادداشت مؤلف). رجوع به کره شود
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
فسوس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آنکه بحال دیگران دلسوز باشد. واقف بر سوز و ریش دیگران
لغت نامه دهخدا
(اُرَ)
خوی و عادت و حال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دأب. شأن. (یاد داشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
بازی. (السامی فی الاسامی). بازیچه. (منتهی الارب) (آنندراج). بازی است از بازیها. (مهذب الاسماء). لعب. (اقرب الموارد). ج، الاعیب. (مهذب الاسماء) (متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(اِ تُ بِ)
استوبیوس. رهبان و مؤلف یونانی (مائۀ چهارم میلادی). وی منتخباتی از کتب حکمی و ادبی فلاسفه و ادبای یونان باستان در دو مجموعه گرد آورده است
لغت نامه دهخدا
(اَمْ بَ / بِ)
ماشوره را گویند و لولۀ آفتابه و مانند آنرا نیز گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج). نائرۀ آفتابه و ماشوره. (غیاث اللغات). نائرۀ آفتابه و مطهره و امثال آن. (شرفنامۀ منیری). انبوب. لوله. (فرهنگ فارسی معین). نایژه. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : و اگر نایژه که به تازی انبوبه گویند بگوش اندر نهند و برمزند صواب باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). همه را بکوبند و بانبوبه اندر دمند نافع بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اُمْبو بَ)
انبوب. (منتهی الارب). انبوب و میان دو پیوند نی. (ناظم الاطباء). انبوبه از انبوب اخص است، و در صحاح آمده: ’انبوبه هر آن چیزیست که بین هر گره باشد. ج، انبوب، انابیب’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَُ بَ)
یک دفعه ازباران بزرگ قطره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ)
مدنگ. رجوع به مدنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهکومه
تصویر اهکومه
ریشخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشوبه
تصویر انشوبه
دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوبه
تصویر انبوبه
لوله ماسوره انبوب لوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
دروغ دروغگفت ژاژه دروغ سخن دروغ سخن بی پایه، جمع اکاذیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التوبه
تصویر التوبه
توبه کردن، عزم بر ترک کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از العوبه
تصویر العوبه
بازیچه، زن بازیگر، بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجوبه
تصویر اعجوبه
کار شگفت، کار عجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطروبه
تصویر اطروبه
شاد ابزار: چون سازها آوازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجوبه
تصویر اعجوبه
((اُ بِ))
شگفت آور، جمع اعاجیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکوبه
تصویر اشکوبه
((اَ بِ))
طبقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکذوبه
تصویر اکذوبه
((اُ بِ))
دروغ، سخن بی پایه، جمع اکاذیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعجوبه
تصویر اعجوبه
شگرف
فرهنگ واژه فارسی سره