جدول جو
جدول جو

معنی اهتم - جستجوی لغت در جدول جو

اهتم(اَ تَ)
مرد دندان پیشین شکسته. (ناظم الاطباء). مرد شکسته دندان پیشین. مؤنث آن، هتماء. (منتهی الارب) (آنندراج). دندان پیشین شکسته. (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء نسخه خطی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
اهتم(اَ تَ)
لقب سنان بن خالد است. چه در نبرد یوم الکلاب دندان پیشین او شکست. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بازگردانیدن شتر را به سوی مراح، دور کردن و سست نمودن بیماری را، درآوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اهتم
دندان شکسته
تصویری از اهتم
تصویر اهتم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

میله ای با مقطع معمولاً تخت که محور آن خمیدگی دارد و از آن برای بارهای سنگین در فواصل کوتاه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استم
تصویر استم
ستم، ظلم، جور، آزار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تُ)
جمع مذکر ضمیر مخاطب یعنی شما. (ناظم الاطباء). شما جماعت مذکر. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). شما، کسی را کاری رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). بلا و سختی رسیدن و درآمدن. (آنندراج) ، قصد کردن. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چرک خونی که از زخم پالاید. (ناظم الاطباء). این کلمه در برهان نیست و شاید مخفف استیم و اشتیم باشد. رجوع به اشتیم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آنکه بیان سخن نتواند برای آهنی (ظ: آفتی) که در زبان یا دندان دارد. (منتهی الارب). و مؤلف تاج العروس گوید: الارتم الذی لایفصح الکلام و لایفهمه کأنه کسر أنفه، قد جاء ذکره فی الحدیث و یروی بالمثلثه ایضاً
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
از اعلام مردان عرب است، خم شدن
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
جور. (برهان). جفا. (غیاث). ظلم. (غیاث) (برهان). ستم. (برهان) (جهانگیری) :
کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود
دلها ز خوی نیک زیانند نه استم.
فرخی.
آخر دیری نماند استم استمگران
زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم.
منوچهری.
کفر و ظلم و استم بسیار او
هست لایق با چنین اقرار او.
مولوی.
بازگو از ظلم آن استم نما
صد هزاران زخم دارد جان ما.
مولوی.
ان بعض الظن اثم ای وزیر
نیست استم راست خاصه بر فقیر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / -َسْ تَ)
استم. صیغۀ اول شخص مفرد از مصدر مفروض ’استن’. هستم. ام: آمده استم، آمده ام. شنیدستم، شنیده ام:
کنون آمدستم بدین بارگاه
مگر نزد قیصر گشایند راه.
فردوسی.
من آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
بهر الفی الف قدی برآید
ال
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
میلۀ آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء. با یک نقطۀ اتکاء و بوسیلۀ اهرم با قوه کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آنکه سخن پیدا نتواند گفت. ج، غتم. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه سخن هویدا نگوید. ج، غتم. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه سخن ناپیدا گوید. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه هیچ چیز را بفصاحت نیارد. یقال: رجل اغتم و قوم غتم و اغتام و امراءه غتماء. (از اقرب الموارد) ، فروهشتن شب تاریکی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گستردن شب سیاهی خود را. (از اقرب الموارد) ، فروهشتن شکاری دام را بر شکار. (منتهی الارب) (آنندراج). فروهشتن صیاد دام را بر شکار. (ناظم الاطباء). رها کردن صیاد دام را بر شکار: اغدف الصیاد الشبکه علی الصید، اسبلها. (از اقرب الموارد). فروگذاشتن صیاد دام بر صید. (تاج المصادر بیهقی). و منه الحدیث: ان قلب المؤمن اشد ارتکاضاً من الذنب یصیبه من العصفور حین یغدف به’. (منتهی الارب) ، از بن بریدن حجام غلاف سر نره را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از بیخ بریدن ختنه کن غلاف سر نرۀغلام را: اغدف الخاتن، استأصل الغرله. (از اقرب الموارد) ، گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بدام افتادن شکار: اغدف بالصید (مجهولاً) ، القیت علیه الشبکه فاحیط به. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن امواج دریا: اغدف البحر، اعتکرت امواجه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَْ یَ)
اشتر تشنک زده. ج، هیم. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَْ یَ)
شب بی ستارگان. (منتهی الارب) (آنندراج). شب بی ستاره. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
بزرگ سر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
مرد بزرگ شکم.
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
سیاه فام یا خاکسترگون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).
- باز اقتم الریش، باز خاکستری پر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
آنکه سر و پهلویش بهم درشده باشد. (المصادر زوزنی). باریک شکم و تهیگاه و بهم درآمده پهلو و شکم باریک. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). باریک میان. مؤنث آن، هضماء. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). ضد احزم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
سیاه. ادهم
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
غم خوار اندوه مند، توجه کننده بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتا
تصویر اهتا
کوژ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
میله آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکا با یک نقطه اتکا و بوسیله اهرم با قوه کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهضم
تصویر اهضم
باریک میان درشت دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوم
تصویر اهوم
بزرگ سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهیم
تصویر اهیم
شب بی ستاره سیاه شب تشنه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتم
تصویر اغتم
پوشیده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتم
تصویر اقتم
سیاهرنگ، خاکسترگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتم
تصویر اکتم
شکم سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتم
تصویر اشتم
اشتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استم
تصویر استم
صیغه اول شخص مفرد از مصدر (استن) ام هستم جور جفا ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
خواب دیدن شیطانی شدن انزال در خواب جنب شدن در خواب، مطلق انزال، بوشاسب
فرهنگ لغت هوشیار
((اَ رُ))
میله آهنی محکمی که می توان به وسیله آن با انرژی کمتری اجسام سنگین را به حرکت درآورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استم
تصویر استم
((اِ تَ))
ستم، ظلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
((مُ تَ مّ))
غم خوار، اندوه مند، توجه کننده به کاری
فرهنگ فارسی معین