جدول جو
جدول جو

معنی انگیختن - جستجوی لغت در جدول جو

انگیختن
واداشتن، تحریک کردن، شوراندن
پدید آوردن، نقش برجسته ساختن، زنده کردن دوباره
جنباندن از جای، به جنبش آوردن، برجهانیدن، بلندکردن
تصویری از انگیختن
تصویر انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
انگیختن(کَ / کِ شِ دَ)
جنباندن از جای. (برهان قاطع) (از هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبانیدن. (انجمن آرا). برجهانیدن. (آنندراج). بلند ساختن. برکشیدن. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). به حرکت درآوردن:
تیغی بکشد منکر و میغی بنگیزد
آخر زپس اندر بهزیمت بگریزد.
منوچهری.
عزیمت سوی مشرق انگیختند
همه ره زر مغربی ریختند.
نظامی.
اشقر انگیخت شهریار جوان
سوی آن گرد شد چو باد روان.
نظامی.
- انگیختن گرد، برآوردن و بلند کردن آن. بپا کردن گرد:
بهر گوشه ای درهم آویختند
ز روی زمین گرد انگیختند.
فردوسی.
باران دوصدساله فروننشاند
این گرد بلا را که تو انگیخته ای.
(از کلیله و دمنه).
بیابانی از ریگ رخشنده زرد
که جز طین اصفر نینگیخت گرد.
نظامی.
و رجوع به گرد انگیختن شود.
- انگیختن لشکر، گرد کردن. فراهم کردن و آماده کردن آن. (از یادداشت مؤلف). گرد آوردن و به حرکت درآوردن لشکر:
یکی لشکری خواهم انگیختن
ابا دیو و مردم برآمیختن.
فردوسی.
تا چو شاه نحل شاه انگیخت لشکر، چشم خصم
صدهزاران چشمه شد چون خانه نحل از بکا.
خاقانی.
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم.
حافظ.
و رجوع به لشکر انگیختن و لشکرانگیز شود.
لغت نامه دهخدا
انگیختن
جنباندن از جای، بلند شدن و برکشیدن، بحرکت در آوردن
تصویری از انگیختن
تصویر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
انگیختن((اَ تَ))
جنباندن، تکان دادن، بلند ساختن، برکشیدن، واداشتن، تحریک کردن، شورانیدن
تصویری از انگیختن
تصویر انگیختن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگیخته
تصویر انگیخته
برانگیخته، تحریک شده، وادار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
برانگیزانیدن، تحریک کردن
ایجاد کردن، پدید آوردن
بلند کردن، بیرون آوردن
به پیامبری مبعوث کردن
زنده کردن مردگان در روز رستاخیز
تازاندن، به حرکت سریع وا داشتن مثلاً اسب را برانگیخت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ / تِ)
جنبانیده. (آنندراج) ، افساد کردن: انمش بینهم، ای افسد. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
انهاض. اشخاص. حض. (دهار) (ترجمان القرآن). تحریض. (دهار). تحریض کردن. (ناظم الاطباء). تثویر. اثاره. (ترجمان القرآن). حث. (دهار). استحثاث. (تفلیسی). تهییج. (المصادر زوزنی). تهییج. تحریک. تحریک کردن. (ناظم الاطباء). تضریه. اغراء. برآغالیدن. (آنندراج). برافژولیدن. (یادداشت مؤلف). واداشتن به. بعث. ابتعاث. ترغیب کردن. (ناظم الاطباء). بلبال. بلبله. (یادداشت مؤلف) : و او را برانگیخت پی کاری که وی برای آن کافی است. (تاریخ بیهقی).
ز چیز کسان وز برانگیختن
بپرهیز و از خیره خون ریختن.
اسدی.
امیر ابوالحرث را با سر رضا آوردند و فائق را از سر وحشت برانگیختند. (ترجمه تاریخ یمینی).
- برانگیختن آتش از کسی، او را سخت به خشم آوردن. بر چیزی تحریک کردن:
نکیسا چون ز شاه آتش برانگیخت
ستای باربد آبی بر او ریخت.
نظامی.
- برانگیختن بر کاری، استحثاث. (مهذب الاسماء).
- برانگیختن دستان، سر کردن قصه. سر رسیدن نغمه:
قفسها به هر شاخی آویخته
در او مرغ دستان برانگیخته.
اسدی (گرشاسبنامه).
- برانگیختن دل، تحریک و تهییج کردن:
ابر شاه زشتی است خون ریختن
به اندک سخن دل برانگیختن.
فردوسی.
- برانگیختن سخن، سر کردن و گفتن سخن:
وزین شیوه سخنهائی برانگیخت
که از جان پروری با جان در آمیخت.
نظامی.
- برانگیختن کسی را بر کسی، کسی را بر کسی شوراندن.
- برانگیختن گواه، شاهد آوردن: اگر علی دختر بمن ندهد گواه برانگیزم که علی زنا کرده است. علی گفت گواه از کجا آوری. (کتاب النقض).
- نقش و تماثیل برانگیختن، پدید آوردن و تصویر کردن نقش:
نقش و تماثیل برانگیختند
از دل خاک و دو رخ کوهسار.
منوچهری.
لغت نامه دهخدا
جنبانیده، بلند ساخته بر کشیده، وا داشته تحریک شده، جهانیده، شورانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
تحریض کردن تحریک کردن برانگیزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
((~. اَ تَ))
تحریض کردن، تحریک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
ترغیب کردن، ائتکال، تحریک، ترغیب
فرهنگ واژه فارسی سره
به هیجان آوردن، تحریض کردن، ترغیب کردن، تشویق کردن، تهییج کردن، آنتریک کردن، تحریک کردن، وادار کردن، وا داشتن، مبعوث کردن، زنده کردن، روانه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
إثارةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
Prompt, Arouse, Evoke, Galvanize, Provoke, Rouse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
éveiller, évoquer, galvaniser, inciter, provoquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
despertar, evocar, galvanizar, incitar, provocar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
kuamsha, kuhamasisha, kucasisha, kumhamasisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
erregen, hervorrufen, galvanisieren, anregen, provozieren, wecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
збуджувати , викликати , спонукати , провокувати , будити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
wzbudzać, wywoływać, pobudzać, skłonić, prowokować, budzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
激起 , 唤起 , 激励 , 唤醒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
despertar, evocar, galvanizar, incitar, provocar, acordar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
ابھارنا , ابھارنا , اکسا دینا , جگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
উত্তেজিত করা , উদ্রেক করা , উদ্দীপিত করা , জাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
harekete geçirmek, uyandırmak, canlandırmak, kışkırtmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
suscitare, evocare, galvanizzare, stimolare, provocare, svegliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
자극하다 , 불러일으키다 , 유발하다 , 깨우다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
喚起する , 呼び起こす , 活気づける , 刺激する , 引き起こす , 起こす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
לעורר , להמריץ , להעיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
возбуждать , вызывать , вдохновлять , побуждать , провоцировать , будить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
membangkitkan, menggairahkan, mendorong, memprovokasi, membangunkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
กระตุ้น , ปลุก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
wekken, oproepen, galvaniseren, aansporen, provoceren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برانگیختن
تصویر برانگیختن
उत्तेजित करना , प्रेरित करना , उकसाना , जगाना
دیکشنری فارسی به هندی