جدول جو
جدول جو

معنی انگلی - جستجوی لغت در جدول جو

انگلی(اَ گَ)
حالت و چگونگی موجوداتی که زندگی را بطور طفیلی می گذرانند. طفیلی شدن.
لغت نامه دهخدا
انگلی
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
انگلی
طفيليّةٌ
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به عربی
انگلی
Parasitic
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
انگلی
parasitaire
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
انگلی
انگولک، تحریک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انگلی
паразитический
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به روسی
انگلی
parasitär
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به آلمانی
انگلی
паразитичний
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
انگلی
pasożytniczy
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به لهستانی
انگلی
寄生的
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به چینی
انگلی
parasitário
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
انگلی
parassitario
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
انگلی
parasitario
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
انگلی
parasitair
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به هلندی
انگلی
กาฝาก
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به تایلندی
انگلی
طفیلی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به اردو
انگلی
পরজীবী
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به بنگالی
انگلی
parasi
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
انگلی
parazitik
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
انگلی
寄生的な
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
انگلی
טפילי
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به عبری
انگلی
परजीवी
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به هندی
انگلی
parasit
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
انگلی
기생적인
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگیل
تصویر انگیل
انگله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگله
تصویر انگله
دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ گِ)
در تداول (عامه) بجای انگلیسی استعمال شود. (از فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
تصویری از منگلی
تصویر منگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگلک
تصویر انگلک
انگشت کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگله
تصویر انگله
تکمه دگمه گوی گریبان انگل عروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیل
تصویر انگیل
تکمه دگمه گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
بجای (انگلیسی) (منسوب به انگلیس و انگلستان) استعمال شود، جمع انگلیسها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیل
تصویر انگیل
انگشت، اصبع، انگل
فرهنگ فارسی معین
انگولک
فرهنگ گویش مازندرانی