جدول جو
جدول جو

معنی انگاشته - جستجوی لغت در جدول جو

انگاشته
پنداشته تصور شده
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
فرهنگ لغت هوشیار
انگاشته
((اِ تِ))
پنداشته، تصور شده
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
فرهنگ فارسی معین
انگاشته
تصور شده، پنداشته
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاشتن
تصویر انگاشتن
تصور کردن، فرض کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباشته
تصویر انباشته
اسم انباشتن، پر کرده مملو انبارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاشتن
تصویر انگاشتن
گمان بردن، پنداشتن، گمان کردن، ظن بردن، تقدیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباشته
تصویر انباشته
انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده، پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگاشتن
تصویر انگاشتن
انگاردن، انگاریدن، پنداشتن، گمان کردن، خیال کردن، تصور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگاشتن
تصویر انگاشتن
((اِ تَ))
پنداشتن، تصور کردن، انگاردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباشته
تصویر انباشته
((اَ تِ))
پر کرده، پر شده، مملو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگاشت
تصویر انگاشت
تصور
فرهنگ واژه فارسی سره
آلتی چوبین چهار شاخه دارای دسته ای بلند که کشاورزان با آن خرمن کوفته را بباد دهند تا از کاه جدا گردد چهار شاخ افشون هسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاشته
تصویر نگاشته
نوشته، نقش کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاشته
تصویر نگاشته
نوشته، مکتوب، مرقوم، نقش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاشته
تصویر نگاشته
نوشته شده، نقش و نگار شده
فرهنگ فارسی معین
وسیلۀ چوبی چهارشاخه با دستۀ بلند که برزگران با آن خرمن کوفته شده را به باد می دهند تا دانه از کاه جدا شود، چهارشاخ، افشون، هسک، هید، چک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افراشته
تصویر افراشته
رفیع، مرتفع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنگاشتن
تصویر پنگاشتن
ترسیم کردن، رسم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگاشته
تصویر برگاشته
برگردانیده، برگردانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افراشته
تصویر افراشته
بلند کرده بالا برده افراشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباشتن
تصویر انباشتن
پرکردن و مملو کردن، انبوه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداخته
تصویر انداخته
افکنده پرتاب شده پرت شده، رای زده مشورت شده
فرهنگ لغت هوشیار
جنبانیده، بلند ساخته بر کشیده، وا داشته تحریک شده، جهانیده، شورانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاشتنی
تصویر انگاشتنی
قابل انگاشتن، محسوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارده
تصویر انگارده
پنداشته تصور شده، داستان سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنگاشتن
تصویر پنگاشتن
نقش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداشته
تصویر پنداشته
تصور کرده خیال کرده، موهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداخته
تصویر انداخته
افکنده، افتاده، پرت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افراشته
تصویر افراشته
بالا برده شده، بلند شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگارده
تصویر انگارده
افسانه، داستان، قصه، سرگذشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیخته
تصویر انگیخته
برانگیخته، تحریک شده، وادار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوباشته
تصویر اوباشته
انباشته، انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده، پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداشته
تصویر پنداشته
آنچه به خیال، گمان و وهم آمده، پنداریده، تصور شده
فرهنگ فارسی عمید
گذر نکرده نگذشته: چو لشکر شد از خواسته بی نیاز بر او ناگذشته زمانی دراز. مقابل گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگذاشته
تصویر ناگذاشته
گذاشته نا شده
فرهنگ لغت هوشیار