جدول جو
جدول جو

معنی انگاره - جستجوی لغت در جدول جو

انگاره
تصور، پیش فرض، فرضیه، فرض، نظریه
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
انگاره
تصور، سرگذشت
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
فرهنگ لغت هوشیار
انگاره
پندار، تصور، فکر و خیال، ظرف دسته دار فلزی که استکان، لیوان و امثال آن ها را در آن قرار می دهند، سرگذشت، طرحی که برای نقاشی تهیه شود، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، نامۀ اعمال، برای مثال ز آن پیش که پیش آیدت آن روز پر از هول / بنشین و تن اندر ده و انگاره به پیش آر (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۱)، افسانه
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
فرهنگ فارسی عمید
انگاره
((اِ رِ))
پندار، وهم، گمان، داستان، سرگذشت، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، طرح یا نقاشی نیمه کاره
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگارش
تصویر انگارش
تصور، ریاضی، تجسم، تخیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباره
تصویر انباره
آکومولاتور، خازن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباره
تصویر انباره
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
پندار وهم گمان. یا علم انگارش علم ریاضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارده
تصویر انگارده
پنداشته تصور شده، داستان سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارده
تصویر انگارده
افسانه، داستان، قصه، سرگذشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگارش
تصویر انگارش
پندار، وهم، گمان، قصه، افسانه، علم ریاضی، ریاضیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انباره
تصویر انباره
دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره می شود، آکومولاتور، خازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه، جمعیت مردم، معرکه، فریاد و غوغا، هیاهو، وقت، زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
((اَ مِ))
هنگامه، مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ فارسی معین
((اَ رِ))
دستگاهی که می توان در آن برق ذخیره کرد و در هنگام لزوم از آن استفاده کرد، آکومولاتور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
(دخترانه)
شکل دارای نقش و نگار، نقش، شکل، تصویر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
تصویر، شکل، نقشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت نقاشی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن کردن، روشن شدن، تابان شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت منقوش شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگار
تصویر انگار
((اِ))
گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناره
تصویر اناره
((اِ رِ یا رَ))
روشن کردن، روشن شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اینگاه
تصویر اینگاه
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوباره
تصویر اوباره
آناکوندا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگیزه
تصویر انگیزه
دلیل، باعث، هدف، قصد، محرک، موجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگاشت
تصویر انگاشت
تصور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
مقدار، قدر، حد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابکاره
تصویر ابکاره
کشت و زرع کشاورزی حرث، (توسعا) مزرع مزرعه
فرهنگ لغت هوشیار
بچه نا رسیده که از شکم انسان یا حیوان بیفتد آفگانه آفکانه افگانه فگانه
فرهنگ لغت هوشیار