جدول جو
جدول جو

معنی انکفاء - جستجوی لغت در جدول جو

انکفاء
(اِ تِ)
برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازگشتن. (از اقرب الموارد). فاگشتن. (تاج المصادر بیهقی). انصراف. (از اقرب الموارد). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
انکفاء
برگردیدن رنگ، شکست خوردن، گراییدن، باز گشتن
تصویری از انکفاء
تصویر انکفاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکفاء
تصویر اکفاء
در قافیه، آوردن حروف روی قریب المخرج در قافیه که از عیوب شعر است مانند «گ» و «ک» در کلمات «سگ» و «شک»
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
اکفا. خمانیدن و کج کردن ظرف را تا آنچه در وی باشد بریزد. (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، هیأت خوردن. گویند: انه لحسن الاکله. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرومردن آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). فرومردن آتش و چراغ. (مجمل اللغه). خاموش شدن آتش. (از اقرب الموارد). فرونشستن. خاموش شدن. بمردن. مردن. خاموش گشتن چراغ. طفوء. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از خود برگشتن و برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انصراف. (از اقرب الموارد) ، افسانه و سرگذشت گفتن، از سر گرفتن حکایت و افسانه را، حساب کردن و قیاس کردن، نقش کردن و تصویر کشیدن، کندن و تراشیدن و حجاری کردن. (ناظم الاطباء). ورجوع به انگاردن و انگار و انگاشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در خود پیچیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نهان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انکسار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یکسو گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اکفا. ج کفو و کفو. (از دهار) (ناظم الاطباء) : چیزها گفت و کرد (حسنک وزیر) که اکفاء آنرا احتمال نکنند تا به پادشاه چه رسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176). چندان که بدو (گاو) رسیدم سخن به طریق اکفاء می گفتم. (کلیله و دمنه). هر که بر درگاه پادشاهان بی جریمه ای جفا دیده باشد... یا در میان اکفاء خدمتی پسندیده کرده... پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او به جانب خصم. (کلیله و دمنه). در میان اکفاء و اقران بر سر آمده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 361). فرمود تا آن ملاعین مجنده و اکفاء او را که در جمال آباد موقوف کرده بودند. (تاریخ جهانگشای جوینی). رجوع به مفردهای کلمه و اکفا شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازکیاء
تصویر ازکیاء
پاکان، روشن اندیشگان جمع زکی پاکان، صاحبان ذهن صافی
فرهنگ لغت هوشیار
کفایت خواستن، بسنده گری، کار گزار خواستن کفایت کردن، خواستن کار گزاری خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطفاء
تصویر اصطفاء
برگزیدن، برگزین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتفاء
تصویر اشتفاء
درمان یافتن، درمانجوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتفاء
تصویر اعتفاء
بخشش خواستن نیکی خواستن دهش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
پیروی و دنباله روی، پیروی در پی رفتن از دنبال شدن، پیروی کردن، از پی کسی رفتن، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفاء
تصویر التفاء
برهنه کردن برهنه ساختن، پوست چوب راکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبغاء
تصویر انبغاء
آسان گردیدن، سزاوار بودن، تیسر و تسهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذکیاء
تصویر اذکیاء
جمع ذکی، زیرکان، مردان تیز خاطر، پاکان، باهوشان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کفوء، همسران، برابران، خمانیدن، بازداشتن، پساوند نمایی در چامه سرایی دو واژه را که آهنگ یکسان دارند ولی وات های جور ندارند پساوند گردانند مانند: صحو و سهو یا بحر و شهر، بازدارندگان، همالان، همانندان، خم کردن، خمانیدن، راه بر تافتن، از مقصود منحرف گشتن، خم و کج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
فرو نشستن خاموش شدن فرو مردن در گذشتن مردن خاموش شدن (آتش) فرو نشستن (آتش) فرو مردن، خاموشی فرو نشستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغفاء
تصویر انغفاء
شکسته شدن در هم شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفات
تصویر انکفات
ترنجیده شدن، بر گردیدن باز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفاس
تصویر انکفاس
در خود پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفاف
تصویر انکفاف
باز ایستادن از انجام کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاء
تصویر انتفاء
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتواء
تصویر انتواء
روا کردن نیاز، ماندگار شدن، آهنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکفاء
تصویر اکفاء
جمع کفوء، همسران، مانندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انطفاء
تصویر انطفاء
((اِ طِ))
خاموش شدن آتش، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتفاء
تصویر انتفاء
((اِ تِ))
نابود شدن، از میان رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
ناپدیدگی، نهفتن، پنهان شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
پیغمبران، پیامبران
فرهنگ واژه فارسی سره