جدول جو
جدول جو

معنی انکشاف - جستجوی لغت در جدول جو

انکشاف
آشکار شدن، پدیدار شدن، کشف کردن، برهنه شدن
تصویری از انکشاف
تصویر انکشاف
فرهنگ فارسی عمید
انکشاف(اِ تِ)
برهنه و آشکار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ظاهر شدن. (از اقرب الموارد). واشدن. (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). انجلاع. (تاج المصادر بیهقی). انصراح. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
انکشاف
برهنه و آشکار شدن، ظاهر شدن، دور شدن غم، گشادگی
تصویری از انکشاف
تصویر انکشاف
فرهنگ لغت هوشیار
انکشاف((اِ کِ))
برهنه شدن، آشکار شدن
تصویری از انکشاف
تصویر انکشاف
فرهنگ فارسی معین
انکشاف
افشاگری، افشای
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
بچۀ نر زادن شتر بعد بچۀ ماده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آماده شدن برای کاری و سبک و چست گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تیز رفتن اسب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درآمدن در چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). داخل شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخشف فی الشی ٔ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، میان دو نوبت آب، چرانیدن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نمناک و تر گردانیدن. تر کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). نمگن کردن. (یادداشت مؤلف) ، بسیارعطا گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نیکوآواز شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خوش آواز شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاک گردانیدن از ننگ و عار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنزیه و پاک گردانیدن کسی را از چیزی که از آن ننگ دارد. (از اقرب الموارد) : انکاف اﷲ سبحانه، تنزیهه و تقدیسه عن الانداد. (منتهی الارب). انکفه اﷲ، ای نزهه و قدسه. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : انکاف خدای سبحانه، تنزیه و تقدیس ذات او تعالی از انداد. (یادداشت مؤلف) ، ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقباض. (از اقرب الموارد) ، لاغر گشتن اسب، گرد آمدن مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
صاحب شتران آبستن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرفتن آفتاب و ماه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسوف شدن آفتاب. (غیاث اللغات). گرفتن آفتاب. گرفتن خور. گرفتن ماه را نیز گویند. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
منقطع و بریده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، هر چیز شیرین. (از انجمن آرا) (از آنندراج).
ترکیب ها:
- ترانگبین (ترنجبین). تلنگبین. خشک انگبین. گزانگبین. سرکنگبین. (سکنگبین، سکنجبین). گل انگبین. سرشک انگبین. نی انگبین. گبت انگبین. (از یادداشتهای مؤلف).
، در اصطلاح موسیقی قدیم نام آهنگی است. (از فرهنگ فارسی معین) ، اسمی است که غالباً غلامهای سیاه را بدان نامند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نشافه (کفک شیر وقت دوشیدن) خوردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). کفک شیر بیاشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). کف شیر بیاشامیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجئاف
تصویر انجئاف
بر کنده شدن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکشاف
تصویر استکشاف
تجسس، تحقیق، جستجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجعاف
تصویر انجعاف
بر زمین افتادن، بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخساف
تصویر انخساف
کور شدن چشم، ناپدید شدن، ماه گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساف
تصویر انحساف
ریزریز شدن ریز ریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاف
تصویر انتکاف
پی گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحجاف
تصویر انحجاف
زار زدن زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
حق خود را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاع
تصویر انتشاع
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاف
تصویر ارتشاف
مکیدن (آب و آبگونه ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکشافات
تصویر انکشافات
جمع انکشاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاف
تصویر انکاف
ننگ ستردگی بی ننگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکساف
تصویر انکساف
گرفتن خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکشاح
تصویر انکشاح
پراکنده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکشاط
تصویر انکشاط
بی بیمی بی ترسی کنده شدن پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفاف
تصویر انکفاف
باز ایستادن از انجام کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاص
تصویر انتشاص
برکندن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکساف
تصویر انکساف
افتادن سایه ماه بر خورشید، آفتاب گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشت، چشم پوشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره