- انکشاف
- برهنه و آشکار شدن، ظاهر شدن، دور شدن غم، گشادگی
معنی انکشاف - جستجوی لغت در جدول جو
- انکشاف
- آشکار شدن، پدیدار شدن، کشف کردن، برهنه شدن
- انکشاف ((اِ کِ))
- برهنه شدن، آشکار شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع انکشاف
باز ایستادن از انجام کاری
بی بیمی بی ترسی کنده شدن پوست
پراکنده گشتن
گرفتن خورشید
افتادن سایه ماه بر خورشید، آفتاب گرفتگی
ننگ ستردگی بی ننگی
مکیدن (آب و آبگونه ها)
تجسس، تحقیق، جستجو
پی برد، پیدایش، نویابی، یافتن، یافته
پراشیدن
برگشت، چشم پوشی
کژدیسگی، لغزش، کجروی
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
گشودن، باز کردن، کشف کردن و پدید آوردن
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
زار زدن زاری کردن
بر کنده شدن درخت
بر زمین افتادن، بر کندگی
کور شدن چشم، ناپدید شدن، ماه گرفتگی
ریزریز شدن ریز ریزی
پی گم کردن
حق خود را گرفتن
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
برکندن درختان
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
آویختن، هیزم چیدن، هیزم گرد آوردن
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
ریخته شدن نزدیک شدن
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
در خود پیچیدن