جدول جو
جدول جو

معنی انکراس - جستجوی لغت در جدول جو

انکراس
(اِ تِ)
بر روی درافتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انکباب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندراس
تصویر اندراس
ناپدید شدن، از میان رفتن، کهنه شدن، کهنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پانکراس
تصویر پانکراس
غدۀ بزرگ، خوشه ای و سرخ رنگ نزدیک معده که آنزیم های گوارشی را به قسمت ابتدایی رودۀ کوچک و هورمون انسولین را در خون می ریزد، لوزالمعده
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
ناپدید گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محو و ناپدید شدن. (آنندراج). انطماس. (از اقرب الموارد). محو شدن اثر. (یادداشت مؤلف). یقال و اندرس الرسم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سرنگون کردن. (آنندراج). نگونسار کردن. واگردانیدن. (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف). ارکاس. (یادداشت مؤلف) ، رفتن بیم و ترس. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با کرس شدن ستور.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپری شدن و بریده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
محرم بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در خود پیچیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
روییدن درخت. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کرس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ کرس، به معنی خانه های مردم مجتمع و فراهم آمده و درهم پیوسته. (آنندراج). و رجوع به کرس شود
لغت نامه دهخدا
شهری است (از حدود ماوراءالنهر) که اندر وی تبتیانند و هندوان و از آنجا تا کشمیر دو روز راه است. (حدود العالم چ دانشگاه ص 122)
لغت نامه دهخدا
در یونان قدیم نوعی از مصارعه شامل کشتی و پوژیلا
لغت نامه دهخدا
تصویری از افتراس
تصویر افتراس
شکارافکندن، سواری افکندن شکار پاره پاره کردن صید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخفاس
تصویر انخفاس
دگرگونی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخناس
تصویر انخناس
واپس ماندن سپس ماندن بازگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخیاس
تصویر انخیاس
کوس بستن باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساس
تصویر انبساس
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجراد
تصویر انجراد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجرار
تصویر انجرار
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراد
تصویر انحراد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراس
تصویر امتراس
ستیزیدن، خود راخاراندن خود خاریدن، سوده شدن سودگی ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخراط
تصویر انخراط
لاغر شدن تن آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکناس
تصویر اسکناس
پول کاغذی پشتوانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپراس
تصویر اسپراس
اسپریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراس
تصویر احتراس
خود پاسداری، کش رفتن دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پانکراس
تصویر پانکراس
کمکلن (لوز المعده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراس
تصویر اندراس
ژندگی کهنه شدن پاره پاره شدن، کهنگی پاره پاره شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفاس
تصویر انکفاس
در خود پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغراس
تصویر انغراس
روییدن نهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراس
تصویر اندراس
((اِ دِ))
کهنه شدن، پاره پاره شدن، کهنگی، پاره پاره شدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پانکراس
تصویر پانکراس
((کِ))
لوزالمعده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره
اکراس سیاه، از پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی