جدول جو
جدول جو

معنی انهشام - جستجوی لغت در جدول جو

انهشام(اِ تِ بَ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و این مطاوع هشم است. (از اقرب الموارد) ، پیاپی آمدن بر کسی و فراگرفتن او را به دشنام و ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردشام
تصویر اردشام
(پسرانه)
پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویران شدن، خراب شدن، ویرانی، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
شکسته شدن، هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران شدن و از پا درآمدن عمارت و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). ویرانی و پایمالی و خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ویران و منهدم شدن. (اقرب الموارد). شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، سرگشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گواریدن و گوارد شدن. (منتهی الارب). گوارا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طعام سریعالانهضام، طعام زودگوارا در برابر بطی ٔ الانهضام. (آنندراج). طعام زودگذرنده و گوارا. (ناظم الاطباء). گوارنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). گواریده شدن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گداخته شدن پیه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گداخته شدن. (تاج المصادر) ، جمع واژۀ نال. جوانمردان. بسیار عطایان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نول و نال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته و ویران گردیدن خانه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از انثمام
تصویر انثمام
به باد دشنام گرفتن، پیر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلام
تصویر انحلام
خواب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزام
تصویر انخزام
شکافته شدن، بریده شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن از میان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسام
تصویر انحسام
بریده گردیدن بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثرام
تصویر انثرام
ریختن دندان، شکستن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتظام
تصویر انتظام
نظم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاع
تصویر انتشاع
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاص
تصویر انتشاص
برکندن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجزام
تصویر انجزام
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهجام
تصویر انهجام
اشک باریدن، خانه ویرانی، گود افتادن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتشام
تصویر احتشام
جاه وجلال وحشمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویران شدن، از پا در آمدن، عمارت، پایمالی و خرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
خرد و شکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهضام
تصویر انهضام
تحلیل رفتن غذا، هضم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهمام
تصویر انهمام
پیر شدن، گداخته شدن: پیه یا یخ، پخته شدن چون سبزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
((اِ هِ))
ویران شدن، فرو ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
((اِ هِ))
شکست یافتن، هزیمت یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهضام
تصویر انهضام
((اِ هِ))
هضم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
تلافی، کین خواهی، ریمنی، تاوان گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد