جدول جو
جدول جو

معنی انهزاع - جستجوی لغت در جدول جو

انهزاع(اِ تِ)
شکسته شدن. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی). شکسته و کوفته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انهزاع
کوفتگی شکستن
تصویری از انهزاع
تصویر انهزاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
فعالیت ذهنی که در آن از مجموع ویژگی های یک چیز، ویژگی خاصی از آن مورد توجه قرار می گیرد، برکندن، از جای بیرون کشیدن، برکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
شکسته شدن، هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر
فرهنگ فارسی عمید
(اِرْ)
بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن. (آنندراج). بریده شدن رسن ازنیمه. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 229). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ویران و منهدم شدن. (اقرب الموارد). شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، سرگشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
آشکار و واشدن نزعه (یک سوی پیشانی) از موی. (منتهی الارب) (آنندراج). بی موی شدن یک طرف پیشانی و یا یک جزء از آن. (ناظم الاطباء). آشکار شدن دوسوی پیشانی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گسسته گردیدن رسن و یا دونیمه شدن آن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ ءَ)
روان شدن سراب و درخشیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رفتن سراب. (تاج المصادر بیهقی) ، صوت مع تنحنح، فرس انوح، اسب بسیارتنفس و اسبی که در رفتن کام لگام بدندان گیرد و سر بجنباند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرسنه شدن و باریک شکم گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، دور شدن، بسیارسفر گردیدن، روا کردن حاجت را، کلان گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دانه بستن غورۀ خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثعاع
تصویر انثعاع
ریزش خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
سود یافتن، نفع گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلاع
تصویر انخلاع
بر کنده شدن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاع
تصویر انتشاع
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
فرهنگ لغت هوشیار
بخشش خواستن، سود خواستن، آب و گیاه خواستن بطلب آب و علف و منفعت و احسان شدن، طلب عطا و بخشش طلب صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاع
تصویر انبیاع
سرازیر شدن خوی (عرق)، مس مس کردن در خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبقاع
تصویر انبقاع
شتافتن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون آمدن زبان، بیرون آمدن شمشیر، کلان شدن شکم، فروهشتن شکم، افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزام
تصویر انخزام
شکافته شدن، بریده شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن از میان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبزاغ
تصویر انبزاغ
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبضاع
تصویر انبضاع
بریده شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجزام
تصویر انجزام
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزاع
تصویر اختزاع
جداکردن به نیرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
خرد و شکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
بازداشتن، امتناع، برکندن
فرهنگ لغت هوشیار
دورشدن به کناررفتن، رانده شدن، نیست شدن، درآمدن، آهسته سخنی ژرف سخنی دور شدن بر کنار گشتن، باز داشته شدن رانده شدن، در ایستادن در آمدن، خوض پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزام
تصویر انهزام
((اِ هِ))
شکست یافتن، هزیمت یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
((اِ تِ))
جدا کردن، کندن، گرفتن، درآوردن جزیی از یک کل، جمع انتزاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتزاعی
تصویر انتزاعی
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره
تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی
متضاد: تعمیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد