جدول جو
جدول جو

معنی انماط - جستجوی لغت در جدول جو

انماط(اَ)
جمع واژۀ نمط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قسمها. نوعها. شکلها. طرزها. گونه ها. روش ها.
لغت نامه دهخدا
انماط
جمع نمط، روش ها، گونه ها
تصویری از انماط
تصویر انماط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
خطهای پای گاو دشتی. (آنندراج) (منتهی الارب) ، فوت شدن. (آنندراج) (منتهی الارب). غایب شدن و ناپدید گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
چاه نزدیک تک که دلو از آن به یک کشیدن برآید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ذیل اقرب الموارد شود، به رفتن درآمدن سیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آغاز شدن سیل و ناگاه رسیدن پیش از آنکه شدت پیدا کند. (از اقرب الموارد). روان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، فرودآمدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت اهل یمن درخت کادی راگویند و آن درختی است مانند درخت خرما و کادی گل آن درخت است در نهایت خوشبوئی و آن در ملک دکن بسیار است. (برهان). کادی. کدر. (اختیارات بدیعی). کیوره
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خاموش شدن: اسمط الرجل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ناقه اسماط، شتر مادۀ بی داغ.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
پیوسته بودن و برچسبیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پیوسته و لازم شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
لقمه بریدن در خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لقمه بریدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
فربه گردانیدن علف ستور را.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پی درپی افتادن موی از بیماری و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی موی شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ریختن موی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شمط. توابل. (منتهی الارب) (المنجد). رجوع به شمط شود. ادویه ای که در گوارایی غذاها بکار می برند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نمامی کردن. (تاج المصادر بیهقی). سخن چینی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). منمل نعت است از آن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نمل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به نمل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خرمای بی دانه آوردن خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخن چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، ناخن و چنگل. (ناظم الاطباء). ج، انامل و انملات. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوستی و چاپلوسی و لطف نمودن. (غیاث اللغات) ، خلاص یافتن. (غیاث اللغات) ، گم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گم شدن و غایب و ناپدید شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گذشتن. (منتهی الارب) (آنندراج)
فتنه انگیختن میان مردم و بدی افکندن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آب گوارد (گوارا) و ساده یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آب خوشگوار و شیرین یافتن. (آنندراج). به آب پاکیزه و روشن رسیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قسمی از جوز هندی و بندق هندی. (ناظم الاطباء). بندق هندی است که آن را رتّه گویند، اگر آرد آن را با سرمه بیامیزند و در چشم کشند احولی را ببرد و بعضی گویند باقلای هندی است و آن سخت بود و دانه های سیاه دارد. (برهان) (هفت قلزم). بندق هندی است و آن را رتم گویند. (آنندراج از مخزن الادویه). اطماط و اطموط و اطبوط بلغت بربر. (از اقرب الموارد از ابن بیطار). و رجوع به فرهنگ نظام و اطموط و اطبوط و حماط و جمیز و بندق هندی و رته و اضموط شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
درآمیختن چیزی را به چیزی: اشمطه به. (منتهی الارب) (المنجد) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ نبط. (ناظم الاطباء). نبط. (از منتهی الارب). نبیط. (از اقرب الموارد). و رجوع به نبط و نبیط شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
بآب رسیدن چاه کن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بآب رسیدن کاریزکن. (تاج المصادر بیهقی). بآب رسیدن چاه کن و استخراج آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ ی ی)
منسوب است به نمط. (منتهی الارب). منسوب است به انماط که به معنی خرید و فروش فرش است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بینی افشاندن و آب دهن انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغماط
تصویر اغماط
پیوستگی، برچسبیدن، نبریدن تپ، بایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماط
تصویر ارماط
واژه یمنی کاوی از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشماط
تصویر اشماط
درآمیختن، دو موی شدن: دورنگ شدن، ریزاندن برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطماط
تصویر اطماط
بندغ هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماس
تصویر انماس
آشوب انگیزی تبه انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباط
تصویر انباط
به آب رسیدن چاه کن، آب برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخاط
تصویر انخاط
تفو انداختن، دماغ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمار
تصویر انمار
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
افزون کردن، گوالیدن، نمو کردن، سخن چینی، جمع نم، سخن چینان، فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن، گوالانیدن، بالیدگی، سخنی را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشاط
تصویر انشاط
فربه گردانیدن علف ستور را، گشادن گره، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماء
تصویر انماء
((اِ))
فاش کردن سخن به طرز سخن چینی، نمو دادن
فرهنگ فارسی معین