جدول جو
جدول جو

معنی انم - جستجوی لغت در جدول جو

انم(اَ نَم م)
کسی که بیشتر سخن چینی و نمامی کند. رسواکننده تر. (ناظم الاطباء). پرده درتر. نمام تر.
- امثال:
انم من التراب.
انم من جرس.
انم من جلجل.
انم من جوز فی جوالق.
انم من ذکاء.
انم من زجاجه علی ما فیها.
انم من صبح
لغت نامه دهخدا
انم
پربار، پرمحصول، کنایه از: آدم متمول و یا دانشمند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انما
تصویر انما
نمو دادن، گوالانیدن، افزون کردن، فاش کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انموذج
تصویر انموذج
نمونه، نمودار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
آنچه در آن خجکهای سیاه و سپید باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آلاپلنگی. (یادداشت مؤلف). پلنگ رنگ. پلنگی رنگ. اسب پلنگ رنگ. (مهذب الاسماء) ، سحاب انمر، ابرپیسه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بهر سه حرکات همزه و میم که مجموعاً نه لغت میشود به معنی سرانگشت، (منتهی الارب) (ترجمان علامه جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (آنندراج)، سرانگشتان، (مهذب الاسماء)، هر انگشت که بر آن ناخن باشد، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، خداوند شتران نخست آب خورده شدن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)، دادن و اعطاء، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تشنه کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی)، سیراب کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)، خشمناک کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ما)
نامی تر، اشک ریختن چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
بیماری کم خونی که فقرالدم نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ می ی)
توشک و نهالی آگنده بکاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِنْنَ / اَنْ نَ)
مرکب است از ان، یکی از حروف مشبهه بالفعل و مای کافّه. این دو کلمه را درحصر استعمال میکنند به معنی فقط، تنها، بس، این است و جز این نیست: قل انما یوحی الی انما الهکم اله واحد. (قرآن 108/21). در مغنی ضمن بحث در ’ما’ی کافه آمده: جماعتی از اصولیین و بیانیین گمان برده اند که انما مرکب از مای کافه و ان نافیه است و همین است علت اینکه انما معنی حصر افاده میکند. گویند این بدانجهت است که ان ّ برای اثبات است و ما برای نفی پس اثبات و نفی روا نباشد بر سر یک چیز درآیند زیرا موجب تناقض میگردد و نیز روا نباشد که بگوئیم نفی متوجه چیزی است که پس از آن ذکر شده است زیرا این به اتفاق همه خلاف واقع است پس ناچار باید بگوییم که نفی متوجه چیزی است که ذکر نشده و اثبات متوجه چیزی است که ذکر شده و همین مفید معنی حصر است. نحویین این گفته را مبتنی بر دو مقدمۀ باطل میدانند (در مغنی آن دو مقدمۀ باطل را به تفصیل شرح داده است). ابوحیان گوید در علم نحو به ثبوت رسیده است که مای داخل بر ان ّ و اخوات ان ّ مای کافه است و ان ّ را از عمل بازمیدارد ولی حصر از آن فهمیده نمیشود بلکه حصر از سیاق کلام مستفاد میگردد. برای تفصیل این مطلب به مغنی در مبحث ’ما’ و به حاشیۀ شمنی بر مغنی مراجعه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کشیده شدن و برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مبالغه نمودن در عقوبت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مبالغه نمودن در شستن و در پاک کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). حدیث: انهکوا اعقابکم ای بالغوا فی غسلها و تنظیفها. وهمچنین در حث و تحریض و وادار کردن کسی را به جنگ وقتال میگویند: انهکوا وجوه القوم، ای اجهدوهم و ابلغوا جهدکم فی قتالهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
جمع واژۀ نمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پلنگها. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
تیره. ج، نمس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، حسد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به انوه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
از رنگهای اسب است. اگر رنگ اشیم با سپیدی متعادل گردد و نقطه های کوچکی از هردو رنگ در آن پدید آید انمش نامیده میشود. (صبح الاعشی ج 2 ص 18)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
مرد کم موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندک موی ابرو. (تاج المصادر بیهقی). آنکه موی ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انمط
تصویر انمط
روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمس
تصویر انمس
تیره
فرهنگ لغت هوشیار
افزون کردن، گوالیدن، نمو کردن، سخن چینی، جمع نم، سخن چینان، فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن، گوالانیدن، بالیدگی، سخنی را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمار
تصویر انمار
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماری
تصویر انماری
ناباوری به دینT عدم اعتقاد به روزشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماس
تصویر انماس
آشوب انگیزی تبه انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماط
تصویر انماط
جمع نمط، روش ها، گونه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمحاق
تصویر انمحاق
پنهان شدن ماه کاهیده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه نمودار، جمع انموذجات، مثال. یا انموذج روحانی. مثال روحانی هر یک از موجودات این جهانی که مظهر آنهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمله
تصویر انمله
سرانگشت سر انگشت، جمع انامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انموذج
تصویر انموذج
نمودار، نمونه، معرب نمونه یا نموده و بمعنی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انموذجات
تصویر انموذجات
نمونه ها جمع انموذج نمونه ها نمودارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمیاث
تصویر انمیاث
آب ساییدگی آب شستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمیاز
تصویر انمیاز
جدا گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمر
تصویر انمر
خجک دار (خجک خال) آلاپلنگی، ستور پیسه
فرهنگ لغت هوشیار
تنها بس فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن گوالانیدن، بالیدگی نمو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمیاع
تصویر انمیاع
گداختن روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انموذج
تصویر انموذج
((اُ ذَ))
نمونه، نمودار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انماء
تصویر انماء
((اِ))
فاش کردن سخن به طرز سخن چینی، نمو دادن
فرهنگ فارسی معین
در مقام نفرین گفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی