جدول جو
جدول جو

معنی انقی - جستجوی لغت در جدول جو

انقی
(اَ قا)
رجل انقی، مرد باریک بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نزد اهل معانی سخنی است که در پاسخ منکر حکم القاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انهی
تصویر انهی
انها، رسانیدن پیغام، رسانیدن خبر، اطلاع دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانقی
تصویر جانقی
مشورت، کنکاش، صلاحدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افقی
تصویر افقی
ویژگی چیزی که موازی افق و سطح زمین باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقص
تصویر انقص
ناقص تر، عیب ناک تر، کم تر، ناقص ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتقی
تصویر اتقی
پرهیزکارتر، پارساتر، حفظ کننده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیق
تصویر انیق
زیبا و پسندیده، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقد
تصویر انقد
خارپشت، سنگ پشت، نقدتر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بوی خوشی که بس خوش آیند باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بوی خوش. (از اقرب الموارد) ، مرد ستمگار وجفاکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). متطاول جائر. (از اقرب الموارد) ، شتر نکب رسیدۀ لنگان. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر نکب رسیده. (از اقرب الموارد). شتر مبتلا به بیماری نکب. (ناظم الاطباء) ، مردی که در رفتار به یک طرف میل کند. (آنندراج). آنکه کژ رود از لنگی. (مصادر زوزنی). آن اشتر که از لنگی بر یک سو رود. (مهذب الاسماء). عادل عن الاستقامه لایقیم علی جهه واحده. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
الدهر انکب لایلب. (مجمع الامثال میدانی، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انقص
تصویر انقص
ناقص تر، نا تمام تر، کوتاهتر
فرهنگ لغت هوشیار
منقا در فارسی: پاک کرده، مغز کرده چون بادام، دمکنده چون مویز، بیدانه انگور بیدانه پاک کرده شده، آنچه که مغز آنرا بیرون آورده باشند، انگوری که دانه های آنرا بیرون آورده باشند (تحفه حکیم مومن در ماده: زبیب) : (کشمش بیفکندند در مالن و منقی بر گرفتند) (چهار مقاله. 51) یا انگور منقی، نوعی انگور که حبه هایش شبیه انگور ریش بابا ولی کشیدگیش از آن بیشتر و نیز درشت تر است. باین ترتیب میتوان گفت که حبه های این انگور درشت ترین حبه ها در بین انواع انگور است و خوشه اش نیز از انگورهای دیگر طویلتر و فاصله بین حبه ها نیز بیشتر است. هسته هایش نسبه درشت است و در اطراف بروجرد و اصفهان فراوان میباشد. یا مویز منقی. مویزی که دانه اش را بیرون آورده و پاک کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقی
تصویر عنقی
گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشی
تصویر انشی
بر گرفته از انشا خوش نوشته خوش سروده ممال (انشا) : (چو روز جلوه انشاد را وی شعرم ببارگاه در آرد عروس انشی را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفی
تصویر انفی
زداینده تر، باز دارنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقد
تصویر انقد
نقد تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقس
تصویر انقس
کنیزک زاده گرکن (جربدار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهی
تصویر انهی
نهی کننده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقیض
تصویر انقیض
بوی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
درونی بخش درونی اندام مردمی آدمی آدمی مردم مقابل جنی خو گرفته خو گیر همدم دمساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندی
تصویر اندی
امیدواری، تعجب و شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انای
تصویر انای
دورتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثی
تصویر انثی
ماده، زن، اناث، مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجی
تصویر انجی
انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقی
تصویر افقی
کرانی ترازی خطی موازی زمین و خط افق مقابل عمودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنقی
تصویر جنقی
ترکی: سکالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیق
تصویر انیق
پسندیده، تعجب آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقی
تصویر اشقی
شقی تر، بدبخت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقی
تصویر ارقی
شیرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخقی
تصویر اخقی
منسوب به اخق آنچه مربوط و پیوسته به اخق است، دانشمند اخق اخق دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتقی
تصویر اتقی
پرهیزکارتر پارساتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیق
تصویر انیق
خوش آیند، شگفت آور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انثی
تصویر انثی
((اُ ثا))
ماده، زن، زنینه، جمع اناث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشقی
تصویر اشقی
((اَ قا))
بدبخت تر، دل سخت تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افقی
تصویر افقی
((اُ فُ))
موازی، منسوب به افق. خط راست موازی سطح زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افقی
تصویر افقی
ترازی، ستانی
فرهنگ واژه فارسی سره