انفعال از چیزی یا امری اثر پذیرفتن، شرمنده شدن، شرمندگی، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، از مصدرهای ثلاثی مزید، حالت بیکار ماندن ادامه... از چیزی یا امری اثر پذیرفتن، شرمنده شدن، شرمندگی، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، از مصدرهای ثلاثی مزید، حالت بیکار ماندن تصویر انفعال فرهنگ فارسی عمید
انفعال (اِ تِ رَ) شدن کار، یقال: فعلته فانفعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). ادامه... شدن کار، یقال: فعلته فانفعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). لغت نامه دهخدا
انفعال ((اِ فِ)) انجام شدن کاری، اثر پذیرفتن، شرمنده شدن ادامه... انجام شدن کاری، اثر پذیرفتن، شرمنده شدن تصویر انفعال فرهنگ فارسی معین
انفعال خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی، انابت، پشیمانی، لهف، ندامت، استغفار، تاثر، آزرم، شرم ادامه... خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی، انابت، پشیمانی، لهف، ندامت، استغفار، تاثر، آزرم، شرم فرهنگ واژه مترادف متضاد
انفعالاِنفِعال hali ya kutokuwa na hamu ادامه... hali ya kutokuwa na hamu تصویر انفعال دیکشنری فارسی به سواحیلی