زایل گردیدن کف پای شخصی از جای خود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). زایل گردیدن پای از جای خود. (از اقرب الموارد). از جای بشدن عضو. (تاج المصادر بیهقی). از بند بیرون آمدن استخوان. از جادررفتن. دررفتگی. (یادداشت مؤلف). یقال انفکت قدمه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رهانیدن کسی را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). رهانیدن کسی را از شر و جز آن. (ناظم الاطباء). رهانیدن و نجات دادن. (از اقرب الموارد). رهانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی). تنقذ. استنقاذ. (از اقرب الموارد)
زایل گردیدن کف پای شخصی از جای خود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). زایل گردیدن پای از جای خود. (از اقرب الموارد). از جای بشدن عضو. (تاج المصادر بیهقی). از بند بیرون آمدن استخوان. از جادررفتن. دررفتگی. (یادداشت مؤلف). یقال انفکت قدمه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رهانیدن کسی را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). رهانیدن کسی را از شر و جز آن. (ناظم الاطباء). رهانیدن و نجات دادن. (از اقرب الموارد). رهانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی). تنقذ. استنقاذ. (از اقرب الموارد)
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
شریک شدن، با هم در کاری شرکت کردن، با یکدیگر انباز شدن، همبازی، همدستی همی همباگی هنبازی انباز شدن انبازی کردن شرکت کردن شریک شدن، انبازی شرکت، آنست که شاعر با آوردن الفاظی که معانی مشترک داشته باشند مطلبی را القا کند که اندیشه شنونده متوجه معنی غیر مقصود گردد و سپس شاعر در صدد توضیح بر آید. یا اشتراک روز نامه یا مجله. جزو خریداران مرتب روزنامه یا مجله در آمدن آبونه شدن،جمع اشتراکات
شریک شدن، با هم در کاری شرکت کردن، با یکدیگر انباز شدن، همبازی، همدستی همی همباگی هنبازی انباز شدن انبازی کردن شرکت کردن شریک شدن، انبازی شرکت، آنست که شاعر با آوردن الفاظی که معانی مشترک داشته باشند مطلبی را القا کند که اندیشه شنونده متوجه معنی غیر مقصود گردد و سپس شاعر در صدد توضیح بر آید. یا اشتراک روز نامه یا مجله. جزو خریداران مرتب روزنامه یا مجله در آمدن آبونه شدن،جمع اشتراکات
از جا در درفتن، از هم جدا شدن، انفصال، آزاد گشتن جدایی از هم جدا شدن جدا افتادگی، رها شدن آزاد شدن از هم جدا شدن جدا گردیدن رها شدن آزاد گشتن، جدایی، جمع انفکاکات. یا انفکاک قوی. جدایی قوای فعاله مملکت از یکدیگر مثلا انفکاک قوای سیاسی از روحانی
از جا در درفتن، از هم جدا شدن، انفصال، آزاد گشتن جدایی از هم جدا شدن جدا افتادگی، رها شدن آزاد شدن از هم جدا شدن جدا گردیدن رها شدن آزاد گشتن، جدایی، جمع انفکاکات. یا انفکاک قوی. جدایی قوای فعاله مملکت از یکدیگر مثلا انفکاک قوای سیاسی از روحانی