جدول جو
جدول جو

معنی انعاط - جستجوی لغت در جدول جو

انعاط
(اِ تِتْ)
لقمه بریدن در خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لقمه بریدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انعام
تصویر انعام
چارپایان، ستور چرنده، جمع واژۀ نعم
ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری، بخشش شخص بزرگ به کوچک تر از خود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ / دِ)
دارو به بینی ریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لغتی است در اسعاط. رجوع به اسعاط شود. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ نبط. (ناظم الاطباء). نبط. (از منتهی الارب). نبیط. (از اقرب الموارد). و رجوع به نبط و نبیط شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بینی افشاندن و آب دهن انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرزند درازبالا آوردن: ’اعنط الرجل، اذا جاء بولد عنطنط’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرزند بلندبالا آوردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ زَ / زِ)
گریختن.
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دارو در بینی ریختن. دارو به بینی واکردن. (تاج المصادر بیهقی). دارو به بینی فروبردن. (زوزنی). سعوط در بینی کردن. دارو ریختن در بینی. (منتهی الارب) : اسعطه الدواء.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پی درپی افتادن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برافتادن موی از بیماری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). تمعﱡط. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بدرازا دریده شدن جامه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انشقاق. (از اقرب الموارد). شکافته شدن جامه بطول. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) :
در جهان مرده شان آرام نیست
کاین علف جز لایق انعام نیست.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228).
گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری
تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی.
سعدی.
نیست انعام خدا روزی انعامی چند
نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند.
طاهرنصیرآبادی (از آنندراج).
و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام ششمین سورۀ قرآن مجید. مکی، دارای صدوشصت وپنج آیه
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
برخیزانیدن نره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به نعوظ داشتن. (بحر الجواهر). نعوظ آوردن. ایستاده کردن نره. تحریک. (یادداشت مؤلف) : قوت حیوانی، آلت شهوانی را قیام و انعاظی بداد. (سندبادنامه ص 177).
- انعاظ کردن، برخیزانیدن نره: و اندر وی (انار شیرین) لختی بادناکی است و انعاظ کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پیه اسقنقور با بیزرد بسرشند اول شب بنهند انعاظی کند عجب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
فرزندان سست و کسل مند آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرزندان سست آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
بار آوردن اراک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بارآوردن درخت اراک. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا عَ)
خداوند شتران فربه شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بر خاک غلتیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر زمین زده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
بآب رسیدن چاه کن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بآب رسیدن کاریزکن. (تاج المصادر بیهقی). بآب رسیدن چاه کن و استخراج آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوشش و جد و جهد در کار. (ناظم الاطباء) : هم فی انعاث، یعنی رنج کشیدند در امور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابعاط
تصویر ابعاط
گریختن، از اندازه گذشتن، نابه جاگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشاط
تصویر انشاط
فربه گردانیدن علف ستور را، گشادن گره، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعات
تصویر انعات
خوبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعاث
تصویر انعاث
ریخت و پاش باد دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعاش
تصویر انعاش
برداشتن برکشیدن رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعال
تصویر انعال
نال بندی (نال نعل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، افزودن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعطاط
تصویر انعطاط
خمش بی شکستن نرم خمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماط
تصویر انماط
جمع نمط، روش ها، گونه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخاط
تصویر انخاط
تفو انداختن، دماغ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباط
تصویر انباط
به آب رسیدن چاه کن، آب برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعاط
تصویر امعاط
ریزش مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعاط
تصویر اسعاط
دارو در بینی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اِ))
نعمت بخشیدن، دهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اَ))
جمع نعم، چارپایان
فرهنگ فارسی معین
جایزه، پاداش
دیکشنری اردو به فارسی