جدول جو
جدول جو

معنی انشلال - جستجوی لغت در جدول جو

انشلال
(اِ دَ)
رانده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رانده شدن شتران. (آنندراج). انطراد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
انشلال
فروریختن ریزش چون باران، راندن چون ستور
تصویری از انشلال
تصویر انشلال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انحلال
تصویر انحلال
از میان رفتن و برچیده شدن یک اداره یا بنگاه، برچیدگی، در علم شیمی حل شدن ماده ای در حلال، مثل حل شدن قند یا نمک در آب، گشوده شدن گره، باز شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ خِ)
تباهی. (غیاث اللغات) ، رای. تدبیر. شور. مشورت. (فرهنگ فارسی معین). اندیشه. قصد. میل. طرح. نقشه. (از یادداشتهای مؤلف) : دانستند که آن از نزعات شیطان است و کید دشمنان ایمان است و انداخت جهودان است. (تفسیر ابوالفتوح رازی). گفتند انداخت و کید ما باطل شد نومید شدنداز آنچه انداخته بودند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 97). اگر بر زعم و انداخت رافضیان گوییم، گوییم هیبت در دل کفار و غیرکفار از عمر بیشتر بود یا از علی که بر در سرایش فرمان نمی بردند. (کتاب النقض ص 136). این بود آمدن و رفتن ایشان و اتفاق بر وضع مذهب و انداخت آن سه ملعون. (کتاب النقض ص 327). غیرت الهی هرآینه بر اندیشۀ بغی تاختن آرد و قضیۀ انداخت او معکوس و رایت مراد او منکوس گرداند. (مرزبان نامه). این انداخت از حزم و پیش بینی دور است. (مرزبان نامه).
- برانداخت، برانداز. برآورد. سنجش. تخمین:
برانداختی کردم از رای چست
که این مملکت برکه آید درست.
نظامی.
و رجوع به انداختن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریخته شدن مردم از هرجا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انصباب. (از اقرب الموارد) ، پلیدیها و نجسها. (ناظم الاطباء) :
خون خوری در چارمیخ تنگنا
درمیان حبس و انجاس و عنا.
مولوی (مثنوی).
- انجاس اجناس شیاطین، پلیدیهای شیاطین. (ناظم الاطباء).
- انجاس الابدان، قوله تعالی: انما المشرکون نجس (قرآن 28/9) ، قال عمر بن عبدالعزیز، یعنی انهم انجس الابدان کنجاسه الکلب والخنزیر. (منتهی الارب). و رجوع به نجس و منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از انغلال
تصویر انغلال
درآمدن به درون رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشمال
تصویر انشمال
دامن برچیدن، چستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکلال
تصویر انکلال
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسلال
تصویر انسلال
دمیدن: آهسته آهسته بیرون آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلال
تصویر انخلال
تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهلال
تصویر انهلال
شکستن ویران شدن، روان گردیدن آب یااشک باریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
((اِ حِ))
حل شدن، گشوده شدن، از هم پاشیدن، ضعف، سستی، تعطیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
تصفيةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
Dissolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
dissolution
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
התמוססות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
تحلیل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
দ্রবীকরণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
kuyeyuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
çözülme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
용해
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
溶解
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
oplossing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
विघटन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
pelarutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
การละลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
disolución
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
dissoluzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
溶解
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
rozpuszczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
розчинення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
Auflösung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
растворение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انحلال
تصویر انحلال
dissolução
دیکشنری فارسی به پرتغالی