جدول جو
جدول جو

معنی انشعاب - جستجوی لغت در جدول جو

انشعاب
جدا شدن، شعبه شعبه شدن، در علوم سیاسی جدا شدن گروهی از اعضای سازمان یا تشکیلات برای پیوستن به حزب دیگر یا تشکیل یک حزب جدید، بخش جداشده از شبکۀ اصلی برای رساندن خدمات به مصرف کننده
تصویری از انشعاب
تصویر انشعاب
فرهنگ فارسی عمید
انشعاب(اِ)
پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن درخت و راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شاخ شاخ شدن و پراکنده شدن درخت و راه و نهر. (از اقرب الموارد). شاخ زدن و برکنده و پیوسته شدن. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ورق 227 ب) : انشعاب طریق، شاخ شاخ شدن راه. (زمخشری). شاخه شاخه شدن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
انشعاب
پراکنده شدن، شاخ شاخ شدن، ازهمدیگر دور شدن
تصویری از انشعاب
تصویر انشعاب
فرهنگ لغت هوشیار
انشعاب((اِ ش ِ))
شعبه شعبه گردیدن، پراکندگی
تصویری از انشعاب
تصویر انشعاب
فرهنگ فارسی معین
انشعاب
افتراق، پاشیدگی، پراکندگی، تفرقه، تقسیم، جدایی، شاخه، شعبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
روان شدن آب و جز آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِءْ)
جاری شدن آب. (ناظم الاطباء). جاری شدن آب و روان گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). روان گردیدن آب. (از اقرب الموارد) ، روان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج) ، راندن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بسته نمودن و آویخته گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسته کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اعلاق. (از اقرب الموارد). درآویختن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مردن. (منتهی الارب). اشعاب مرد، مردن وی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اوفتادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انصراع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان گردیدن آب وخون، یقال: انثعب الماء والدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). روان شدن آب از ناودان و خون از بینی. (از اقرب الموارد). رفتن آب و خون از بینی. (تاج المصادر بیهقی). رفتن آب. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
غارت آوردن. (ناظم الاطباء). غارت کردن. (از اقرب الموارد). غارت آوردن گرگ در گوسپندان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، پیش آمدن جهت بدی و فراخیدن یا آشکار کردن آنچه در دل باشد و آهنگ جنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیش آمدن برای شر و گفته اند اقشعرار (فراخیدن = برخاستن موی بدن و راست ایستادن آن). و گفته اند آشکار کردن آنچه در دل باشد و قصد کشتار کردن. (از اقرب الموارد). ظاهر کردن ما فی الضمیر و بعد از آن قصد کارزار کردن. (یادداشت لغت نامه) ، ثابت ماندن: انصعت الناقه للفحل انصاعاً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ غَ)
آمیخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اختلاط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ زی ی)
دوشیده شدن شیر.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بالیدن و جوان شدن فرزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجعاف
تصویر انجعاف
بر زمین افتادن، بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجعار
تصویر انجعار
پیخال انداختن (پیخال فضله جانوران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدعاب
تصویر ازدعاب
گرانباری، راندن دور کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاق
تصویر انبعاق
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاج
تصویر انبعاج
شکافته شدن ناگهان به سخن درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلاب
تصویر انحلاب
خوی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التعاب
تصویر التعاب
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشاب
تصویر انشاب
بند آوردن، آویزاندن آویزان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن هراسیدن بیم یافتن بیمناکی نهازیدن (واهمه کردن) ترسیدن هراسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشعاب کردن
تصویر انشعاب کردن
جداشدن پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشعابات
تصویر انشعابات
نوشاخگی ها جمع انشعاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعاب
تصویر اشعاب
مردن، پدرود، رفت بی بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشباب
تصویر انشباب
بالندگی (بلوغ) برنایش پزامیدن گوالیدن (رشد کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسعاب
تصویر انسعاب
کشیدگی روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثعاب
تصویر انثعاب
روان شدن: خون یاآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثقاب
تصویر انثقاب
سوراخدار شدن رخنه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
گزینش، گزینه
فرهنگ واژه فارسی سره