- انشاص
- برکندن دور کردن از خانه
معنی انشاص - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلابی از گیاهان گلابی
برکندن درختان
کم کردن کاستن از کار انداختن
دارو چکاندن: در بینی درکام فرو خواندن: سخن را
فربه گردانیدن علف ستور را، گشادن گره، استوار کردن
از جای برداشتن، بلند نشاندن بلند نهادن، به هم پیوستن چون استخوان ها
زنده گرداندن زدگی بخشاندن برانگیختن چون باد زنده کردن
تعریف کردن گشمده را
جمع نشج، آبراهه ها
بند آوردن، آویزاندن آویزان کردن
جمع نشؤ، پروردگان، بالیدگان
خواندن شعر کسی برای دیگری، شعر خواندن، هجو کردن، راهنمایی کردن، تعریف گمشده ای را کردن و در طلب آن رفتن
جمع نشوء پروردگان، بالیدگان، خود نوشت، خود گفت، آفریدن، سخن نویسی، سخن آفرینی، بوییدن، بوی یافتن، ایجاد کردن، ابتدا کردن، آغاز کردن، از خود چیزی گفتن خواندن و آوردن، شعر از خویشتن، سخن پردازی، نوشته مترسلانه فصیح و بلیغ، وزارت یا اداره ای که مکاتبات دولتی در آنجا صورت میگرفت
هر نوع نوشتۀ ادبی، آموزش نویسندگی، نویسندگی، آفریدن، پدید آوردن، منصب منشی گری و نویسندگی شامل نوشتن نامه ها و فرمان ها
ابر بلند، لشکر