جدول جو
جدول جو

معنی انسداد - جستجوی لغت در جدول جو

انسداد
بسته شدن، بند شدن، بند آمدن، در پزشکی بسته شدن و گرفتگی مجازی بدن
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
فرهنگ فارسی عمید
انسداد
(اَ)
بسته شدن و بند گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسته شدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
انسداد
بسته شدن، بند گردیدن
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
فرهنگ لغت هوشیار
انسداد
((اِ س ِ))
بسته شدن
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
فرهنگ فارسی معین
انسداد
بسته شدن، بندش
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
فرهنگ واژه فارسی سره
انسداد
بند، بندش، سد، گرفتگی، گیر
متضاد: انفتاح
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انداد
تصویر انداد
ندها، عودها، عنبرها، جمع واژۀ ند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انسدال
تصویر انسدال
فروهشته شدن به طرف پایین
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بریده شدن و شکافته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انشقاق. (ازاقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر روی افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر روی یا بر قفا افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به پشت افتادن و دو پا را گشادن. (از اقرب الموارد) ، اصطلاح طب) طرف درون عضو. (از آنندراج). جانب چپ از هر چیز. اصمعی گفته است جانب راست از هر چیز و نیز گفته هر دو عضو انسان مانند دو ساعد و دو قدم و هرچه رو به انسان دارد انسی است و هرچه پشت به انسان دارد وحشی است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). از دستها و پاها آنچه رو بداخل دارد. (از اقرب الموارد). جانب اندرونی عضو و هر چیز و جانب راست. (غیاث اللغات). آن سوی چیز که روی بدرون دارد مثلاً جانب انسی دست یا پای آن سوی است که ابهام در آن است. جانب انسی در، آن است که روی به اطاق دارد نه به حیاط. سوی درونی. آن سوی از تن یا اعضاءتن یا چیز دیگر که روی به درون سوی دارد. جانب درونی هرچیز. آن جانب چیزی که بسوی تو باشد. درون سو. درون رویه. سوی پای که روی با مردم دارد. سوی اندرونی پای. آن طرف از حرفی یا صحیفه ای که چون برابر نهی در مقابل دست چپ افتد. (از یادداشتهای مؤلف). (اصطلاح خطاطی) طرف راست قط قلم، انسی و طرف چپ وحشی است:
زد کاتب صنعت از پی ایجاد رقم را
این هردو جهان انسی و وحشی است قلم را.
عالی (از آنندراج).
، شکم کمان که روی به کشنده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روی کمان که بطرف کماندار باشد. (آنندراج). انسی کمان، آن روی کمان که فراکشنده دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گسترده و پهناور گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انبساط. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروهشته شدن جامه و موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فروهشته شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی). فروگذاشته شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). به شدن جراحت پشت. (ناظم الاطباء). به شدن زخم پشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز گردیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروهشته شدن موی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروهشته داشتن موی. (آنندراج). فرخالی موی. استرسال. (یادداشت مؤلف) ، رگی است در ساق سفلی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام رگی در ساق سفلی و عامه آن را عرق انثی گویند. (یادداشت مؤلف) ، قسمتی از شهب و ثوابی نجوم که بصورت آدمی توهم شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکندن اشتران را. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ندّ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (از اقرب الموارد). همتایان. همانندان. امثال. نظرا. (فرهنگ فارسی معین) ، میل کردن بسوی آواز رباب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). میل کردن به آوای عود. (از اقرب الموارد) ، خورانیدن سگ را. (منتهی الارب). آب خورانیدن سگ را. (ناظم الاطباء). خورانیدن آب سگ را و جز آن. (آنندراج). آب خورانیدن بسگ. ایلاغ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 617تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هر گیاهی که به بینی رنج رساند. (ناظم الاطباء). تره تیزک. کیکیز. جرجیر. مردم سیستان تره تیزه گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 103 الف). جرجیر دشتی. ایهقان. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
صواب طلب کردن. سداد خواستن. طلب کردن صواب را. (منتهی الارب). صواب خواستن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سدّ.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته و ویران شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انداد
تصویر انداد
مانند و همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسداد
تصویر اسداد
راستگری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتداد
تصویر احتداد
خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
رد شدن، بر گشتن از دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهداد
تصویر انهداد
شکستگی، ویرانی فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسداح
تصویر انسداح
بر پشت افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسداخ
تصویر انسداخ
گستردن پهناوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدار
تصویر انسدار
مدام رفتن، شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو هشته شدن جامه، فرو هشته شدن موی، آویخته شدن، فروهشته شدن (جامه موی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدام
تصویر انسدام
بهبود زخم ریش بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدال
تصویر انسدال
((اِ س ِ))
آویخته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انداد
تصویر انداد
جمع ندّ، مثل، مانند، همتا
فرهنگ فارسی معین