- انسجام
منظم شدن و با هم جور شدن، روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع، مستحکم شدن، استوار شدن، استواری
معنی انسجام - جستجوی لغت در جدول جو
- انسجام (اِ)
روان شدن اشک و جز آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: انسجم الدمع فانسجم و کذلک الماء. (ناظم الاطباء). روان شدن اشک و آب و جز آن. (آنندراج). روان شدن آب و اشک. (تاج المصادر بیهقی). روان شدن و ریخته شدن آب و اشک. (از اقرب الموارد). ریخته شدن آب. (مصادر زوزنی) ، گم و نیست شدن. (غیاث اللغات)
- انسجام
روان شدن اشک، ریخته شدن آب و اشک، نظم و ترتیب
- انسجام ((اِ س ِ))
روان بودن، روان شدن آب یا اشک، روان بودن کلام و عاری بودن از تکلف و تصنع
- انسجام
هماهنگی
- انسجام
التّماسك
- انسجام
Togetherness
- انسجام
unité
- انسجام
единство
- انسجام
Zusammengehörigkeit
- انسجام
єдність
- انسجام
jedność
- انسجام
团结
- انسجام
união
- انسجام
unità
- انسجام
ہم آہنگی
- انسجام
saamhorigheid
- انسجام
একতা
- انسجام
mshikamano
- انسجام
birliktelik
- انسجام
화합
- انسجام
団結
- انسجام
אַחְדוּת
- انسجام
unión
- انسجام
kebersamaan
- انسجام
ความสามัคคี
- انسجام
एकजुटता
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اَ زَ)
لغت نامه دهخدا
ریخته شدن آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادربیهقی نسخۀ خطی ورق 230 الف) (از اقرب الموارد)
(اِ)
لغت نامه دهخدا
به شدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). به شدن جراحت پشت. (ناظم الاطباء). به شدن زخم پشت. (از اقرب الموارد)
(اِ تِ)
لغت نامه دهخدا
رفتن سرما و باران و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بازایستادن باران و از بین رفتن سرما و جز آن. (از اقرب الموارد)
