جدول جو
جدول جو

معنی انزهاف - جستجوی لغت در جدول جو

انزهاف
(اِ)
برجستن ستور از رمیدگی یا ضرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برجستن ستور از رمیدگی یا زخم یا ضرب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انحراف
تصویر انحراف
دور شدن یا جدا شدن از راه ها، اصول، معیارها و یا روش های تعیین شده، کج شدگی، خم شدگی، در ریاضیات فاصلۀ مقادیر داده ها از مقدار میانگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
راه روشن و آشکار جستن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزعاج
تصویر انزعاج
از جا برکنده شدن، بی آرام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از بخش فیروزکوه شهرستان دماوند با 635 تن سکنه. آب آن ازرود خانه حبله رود و محصول آن غلات، حبوب و انواع میوه های سردسیری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درگذشتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گذشتن. (از اقرب الموارد). انزرفت الریح، درگذشت آن باد و رفت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
خشک شدن همه آب چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). یقال: انزفت البئر (مجهولاً).
لغت نامه دهخدا
(گَ کَ/ کِ)
بدی انداختن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انزحاف قوافی در عروض مقابل استواء آن. (یادداشت مؤلف) ، درکشیده شدن پوست. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). درکشیده شدن پوست از آتش. (آنندراج). فراهم آمدن و منقبض شدن پوست از آتش. (از اقرب الموارد). انزوی الجلده فی النار. (از اقرب الموارد). و رجوع به انزوا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
سبقت نمودن و پیش گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سبقت نمودن و پیشی گرفتن و پیش گردیدن. (ناظم الاطباء). سبقت جستن و پیش افتادن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
دروغ سخنی، شتابانیدن، برون افکندن ستور کسی، کشتن، بیرون بردن، خوارداشت، بدگرایی، زبون کشی خسته کشی: خسته را کشتن، شگفتیدن، به شگفت آوردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزجار
تصویر انزجار
باز ایستادن، منع شدن، نهی شدن، وازده شدن، تنفر، اکراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزعاج
تصویر انزعاج
بی آرام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن پیشی گرفتن در اسپدوانی، به شتاب رفتن، ترسیدن از تاریکی ترس ازشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاف
تصویر اندلاف
ریخته شدن نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
حق خود را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاف
تصویر انتکاف
پی گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاب
تصویر انتهاب
تاراج کردن به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
راه صحیح را پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهار
تصویر انتهار
سرزنش کردن، منع کردن، قطع نشدن خون رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، غنیمت شمردن، به دست آوردن فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاس
تصویر انتهاس
گزیدن به دندان گزیدن آک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
بلند شدن، ایستادن، برخاستن، قیام کردن، کوچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاف
تصویر انزاف
خشک شدن چاه، دردسر یافتن، دردسر دادن، بیهوش شدن، مستی مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساف
تصویر انحساف
ریزریز شدن ریز ریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخساف
تصویر انخساف
کور شدن چشم، ناپدید شدن، ماه گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجعاف
تصویر انجعاف
بر زمین افتادن، بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجئاف
تصویر انجئاف
بر کنده شدن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحجاف
تصویر انحجاف
زار زدن زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
ترنجیدگی لاغری ازتپ، آلودن آزرم دیگری (آزرم حرمت) ترنجیده و لاغر ساختن تب، زشت و آلوده شدن، زشت و آلوده کردن ناموس کسی را دریدن پرده ناموس کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره