جدول جو
جدول جو

معنی انزاره - جستجوی لغت در جدول جو

انزاره
(اِ رَ / رِ)
کهگل که از دیوار بیفتد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاره
تصویر انگاره
پندار، تصور، فکر و خیال، ظرف دسته دار فلزی که استکان، لیوان و امثال آن ها را در آن قرار می دهند، سرگذشت، طرحی که برای نقاشی تهیه شود، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، نامۀ اعمال، برای مثال ز آن پیش که پیش آیدت آن روز پر از هول / بنشین و تن اندر ده و انگاره به پیش آر (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۱)، افسانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازاره
تصویر ازاره
پایین دیوار که از قسمت های دیگر متمایز است و آن را با سنگ، آجر، کاشی یا موزاییک نماسازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انباره
تصویر انباره
دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره می شود، آکومولاتور، خازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن کردن، روشن شدن، تابان شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن درخت
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
ازارۀ خانه را گویند و آن از دیوار مقداری باشد از زمین خانه تا بکنار طاقچۀ مرتبۀ پائین که در هنگام نشستن پشت بر آن گذارند. (برهان) (آنندراج). هزارۀ دیوار و جزء تحتانی دیوار و هر چیز که در نشستن بدان پشت دهند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
مأخوذ از تازی، روشن شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روشن شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) :
انارهالعقل مکسوف بطوع هوی
و عقل عاصی الهوی یزداد تنویراً.
؟
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ خَ)
بزیارت برانگیختن کس را. (منتهی الارب). بر زیارت داشتن. (تاج المصادر بیهقی). بزیارت بردن. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ رَ / رِ)
هر چیز ناتمام. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقش ناتمام خواه سایه دار باشد و خواه بی سایه چنانکه تصویر. (آنندراج). نقش ناتمام و نقشه و دول تصویر و هر چیز ناتمام. (غیاث اللغات). نقاشی و حجاری ناتمام. (ناظم الاطباء). طرح. زمینه. نقشه. (یادداشت مؤلف) :
چون این صندوق شد انگارۀ عاج
تبسم نقل، شکرخنده تاراج.
زلالی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ / رِ)
ازار. ایزار. ایزاره. هزاره. آن قسمت از دیواراطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ رَ / رِ)
پر کردن و انباشتن. (از انجمن آرا، ذیل انبار) (آنندراج، ذیل انبار) ، ترقی دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ازار. چادر.
لغت نامه دهخدا
نام جایی است در ترکستان در نزدیکی رود سیحون. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 10 و 141)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
کم گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باسر شدن پالان استر. (تاج المصادر بیهقی نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ورق 230 الف) ، انزلاق جنین، بچه افکندن. اسقاط جنین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَذذ)
اندک گشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نزر. رجوع به نزر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابکاره
تصویر ابکاره
کشت و زرع کشاورزی حرث، (توسعا) مزرع مزرعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاره
تصویر نزاره
اندک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزار
تصویر انزار
بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لنگ چادر بر گرفته از پارسی ازار ایزار ایزاره هزاره آن قسمتد از دیوار اطاق و یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین بود
فرهنگ لغت هوشیار
مقداری از دیوار که از کف اطاق تا کنار طاقچه مرتبه پایین را شامل است و بهنگام نشستن بدان تکیه دهند ازاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباره
تصویر انباره
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاره
تصویر ازاره
((اِ رِ))
آن قسمت از دیوار اطاق یا ایوان که از کف طاقچه تا روی زمین باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناره
تصویر اناره
((اِ رِ یا رَ))
روشن کردن، روشن شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن
فرهنگ فارسی معین
((اَ رِ))
دستگاهی که می توان در آن برق ذخیره کرد و در هنگام لزوم از آن استفاده کرد، آکومولاتور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
((اِ رِ))
پندار، وهم، گمان، داستان، سرگذشت، اندازه، مقیاس، حساب، دفتر حساب، طرح یا نقاشی نیمه کاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، پیش فرض، فرضیه، فرض، نظریه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباره
تصویر انباره
آکومولاتور، خازن
فرهنگ واژه فارسی سره
حد، طرح، فرضیه، خیال، فرض، گمان، وهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خیال کردن، گمان بردن، بنیاد کاری نهادن، گیره های بزرگ، زغال افروخته
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه و برگ گیاهانی همچون اقطی، سرخس و گزنه که جهت کود خزانه
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی