جدول جو
جدول جو

معنی اندلاق - جستجوی لغت در جدول جو

اندلاق
(اِ دِ)
پیش شدن و بیرون آمدن از جای خود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیرون آمدن از جای خود. (از اقرب الموارد). در پیش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انطلاق
تصویر انطلاق
گشاده شدن، رها شدن، گشاده رو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفلاق
تصویر انفلاق
شکافته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دِ)
لغزیدن چیزی از دست کسی و افتادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از دست لغزیدن چیزی و افتادن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیفتیدن چیزی از دست. (تاج المصادربیهقی). یقال اندلص الشی ٔ من یده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
راه یافتن و توفیق راست کردن. (ناظم الاطباء). راه و توفیق راست کرداری یافتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). مطاوع دل ّ کند. (از اقرب الموارد). یقال: دله علیه و اندل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
ریخته شدن. (آنندراج). انصباب. (از اقرب الموارد). اندلف علی اندلافاً، ریخته شد برمن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
کلان شدن و بیرون آمدن و فروهشته گردیدن شکم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). شکم پیش آمدن. (تاج المصادر بیهقی). اندلاع بطن، کلان شدن شکم و بیرون آمدن و پیش آمدن. (یادداشت مؤلف). یقال: اندلع بطنه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
تدافع نمودن: اندلظ الماء اندلاظاً، تدافع نمود آب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اندلظ الماء، تدافعکرد آب و در لسان اندفاع است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
درافتادن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درافتادن در کسی. (آنندراج). یقال اندث علینافلان یشتم، ای انخرق وانصب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
بناگاه درآمدن بی دستوری. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بی اجازه داخل شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوفته و شکسته گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته شدن. انکسار. (از اقرب الموارد). کوفته شدن. (تاج المصادر بیهقی). یقال: دق الشی ٔ فاندق. (ناظم الاطباء) ، بیرون آمدن شمشیر از نیام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). اندلاق. (از اقرب الموارد). یقال: اندلع السیف من غمده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اندلاع سیف، بیرون آمدن شمشیر از نیام. (یادداشت مؤلف) ، بیرون آمدن زبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی). یقال: اندلع لسانه. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندلاع لسان، بیرون آمدن زبان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریخته شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریخته شدن آب. (تاج المصادر بیهقی). ریخته شدن و برجستن آب و مانند آن. (آنندراج). انصباب. (از اقرب الموارد). یقال: اندفق اندفاقاً. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
تیز گردیدن شاخ (درخت). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
دمیده گردیدن. (یادداشت مؤلف). دمیده گردیدن شکم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انتفاخ. (از اقرب الموارد). یقال: انداق بطنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لغزیده شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی) (از اقرب الموارد). بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، خوابانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسته شدن در. (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی) ، برجهانیدن کودک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان اصفهان با 134 تن سکنه. آب آن از زاینده رود و چاه. محصول آن ذرت و هندوانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیرون افتادن زهدان ناقه: اندحقت رحم الناقه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیرون آمدن رحم پس از ولادت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
خلق پذیری. آفرینش. (نوادر لغات دیوان کبیر چ فروزانفر) :
بس کن درآ در انجمن در انخلاق مرد و زن
می ساز و صورت می شکن در صورت فخاره ای.
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 5 بیت 25835)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تمام گشاده شدن در: انبلق الباب، تمام گشاده شد در. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). چهارطاق شدن در. (یادداشت مؤلف). گشاده شدن در. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
مبتلا شدن به بیماری سلاق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندلاف
تصویر اندلاف
ریخته شدن نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
روان شدن روانگی، گشاده رویی گشاده زبانی گشاده شدن روان شدن رها شدن، گشاده رو شدن، گشادگی رهایی. یا انطلاق لسان. گشاده زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغلاق
تصویر انغلاق
کلون شدن کلید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفلاق
تصویر انفلاق
پاره پاره گشتن شکافتگی شکافته شدن، شکافتگی. شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انذلاق
تصویر انذلاق
تیز گردیدن تیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزلاق
تصویر انزلاق
لغزیده شدن لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندفاق
تصویر اندفاق
ریخته شدن، به شتاب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندقاق
تصویر اندقاق
کوفتگی، شکستگی شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاث
تصویر اندلاث
درگیری درافتادن، بی اندیشه به کاری درآمدن کار بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاص
تصویر اندلاص
از دست لغزیدن از دست سریدن جداشدن گسیختن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون آمدن زبان، بیرون آمدن شمشیر، کلان شدن شکم، فروهشتن شکم، افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطلاق
تصویر انطلاق
((اِ طِ))
گشاده رو شدن، روان شدن، رها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفلاق
تصویر انفلاق
((اِ فِ))
شکافته شدن، شکافتگی
فرهنگ فارسی معین