- اندرمانده (اَ دَ دَ / دِ)
درویش عاجز. (مقدمۀ التفهیم ص قلج). عاجز. درمانده. متحیر: رافع بخوارزم آمد تنها و اندر مانده برباطی اندر شد. (تاریخ سیستان).
- ستارگان اندرمانده، ستارگان متحیره. (از مقدمۀ التفهیم ص قلج) : ستارگان متحیره کدامند؟ زحل ومشتری و مریخ و زهره و عطارداند و اندرمانده از بهرآن خوانند که از آنسو که همی روند بحرکت دوم گاه گاه بازگردند و از پس حرکت نخستین سوی مغرب روند. پس این بازگشتن ایشان چون اندر ماندن بود. (التفهیم بیرونی چ همایی ص 78)
- ستارگان اندرمانده، ستارگان متحیره. (از مقدمۀ التفهیم ص قلج) : ستارگان متحیره کدامند؟ زحل ومشتری و مریخ و زهره و عطارداند و اندرمانده از بهرآن خوانند که از آنسو که همی روند بحرکت دوم گاه گاه بازگردند و از پس حرکت نخستین سوی مغرب روند. پس این بازگشتن ایشان چون اندر ماندن بود. (التفهیم بیرونی چ همایی ص 78)
