شهری است بزرگ بهندوستان و از پادشایی دهم است بر کران دریا. (حدود العالم) (از یادداشت مولف). در حدود العالم (چ دانشگاه) اندراس است. و رجوع به اندراس شود
شهری است بزرگ بهندوستان و از پادشایی دهم است بر کران دریا. (حدود العالم) (از یادداشت مولف). در حدود العالم (چ دانشگاه) اندراس است. و رجوع به اندراس شود
نام مردی بود و او مطلوبی داشت ’هارو’ (یا بهارو) نام، که در دریا در جزیره ای منزل داشت و هرشب در آن جزیره آتش می افروخت تا اندروس بفروغ آتش شناکنان بدانجا می آمد و به پیش هارو میرفت. اتفاقاً شبی بادی وزیدن گرفت و آتش را بکشت و اندروس در دریا غرق گردید. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (از فرهنگ سروری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). درقصۀ وامق و عذاری عنصری بدو تمثل شده: نه من کمتر از اندروسم بمهر نه باشد بهار و چو عذرا بچهر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 202). و رجوع به هارو شود
نام مردی بود و او مطلوبی داشت ’هارو’ (یا بهارو) نام، که در دریا در جزیره ای منزل داشت و هرشب در آن جزیره آتش می افروخت تا اندروس بفروغ آتش شناکنان بدانجا می آمد و به پیش هارو میرفت. اتفاقاً شبی بادی وزیدن گرفت و آتش را بکشت و اندروس در دریا غرق گردید. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (از فرهنگ سروری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). درقصۀ وامق و عذاری عنصری بدو تمثل شده: نه من کمتر از اندروسم بمهر نه باشد بهار و چو عذرا بچهر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 202). و رجوع به هارو شود
پند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). نصیحت. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (فرهنگ سروری) (انجمن آرا) (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). موعظت. وعظ. عظه. نصح. تذکیر. ذکری. (یادداشت مؤلف) : بسوی خراسان فرستادشان بسی پند و اندرزها دادشان. فردوسی. مگر بشنود پند و اندرزتان بداند سرمایه و ارزتان. فردوسی. هر آن کس کز اندرزمن درگذشت همه رنج او پیش من باد گشت. فردوسی. همه هرکه ایدر در این مرز من کجا گوش دارید اندرز من. فردوسی. بزنهار مرد و به افغان سپهر به اندرز ماه و بفریاد مهر. (گرشاسب نامه ص 131). همه اندرز من بتو اینست که تو طفلی و خانه رنگین است. سنایی. نویسد یکی نامۀ سودمند بتأیید فرهنگ و رای بلند. مسلسل باندرزهای بزرگ کزو سازگاری کند میش و گرگ. نظامی. وگر من با توام چون سایه با تاج بدین اندرز رایت نیست محتاج. نظامی. بدان ماند اندرز شوریده حال که گویی بکژدم گزیده منال. سعدی. آنگاه گشود لب به اندرز انگیخت سخن بدلنشین طرز. فیضی (از آنندراج). - اندرزگونه، اندرزمانند: مرا طبیب دل اندرزگونه ای کرده ست کز این سواد بترس از حوادث سودا. خاقانی.
پند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). نصیحت. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (فرهنگ سروری) (انجمن آرا) (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). موعظت. وعظ. عظه. نصح. تذکیر. ذکری. (یادداشت مؤلف) : بسوی خراسان فرستادشان بسی پند و اندرزها دادشان. فردوسی. مگر بشنود پند و اندرزتان بداند سرمایه و ارزتان. فردوسی. هر آن کس کز اندرزمن درگذشت همه رنج او پیش من باد گشت. فردوسی. همه هرکه ایدر در این مرز من کجا گوش دارید اندرز من. فردوسی. بزنهار مرد و به افغان سپهر به اندرز ماه و بفریاد مهر. (گرشاسب نامه ص 131). همه اندرز من بتو اینست که تو طفلی و خانه رنگین است. سنایی. نویسد یکی نامۀ سودمند بتأیید فرهنگ و رای بلند. مسلسل باندرزهای بزرگ کزو سازگاری کند میش و گرگ. نظامی. وگر من با توام چون سایه با تاج بدین اندرز رایت نیست محتاج. نظامی. بدان ماند اندرز شوریده حال که گویی بکژدم گزیده منال. سعدی. آنگاه گشود لب به اندرز انگیخت سخن بدلنشین طرز. فیضی (از آنندراج). - اندرزگونه، اندرزمانند: مرا طبیب دل اندرزگونه ای کرده ست کز این سواد بترس از حوادث سودا. خاقانی.
دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 456 تن سکنه. آب آن ازروخانه کشف رود و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). ظاهراً همان است که در تاریخ یمینی بدان اشارت رفته: ابوعلی بر صوب طوس رحلت کرد و فایق و ایمرک بدو پیوستند و باسر صفا و اتحاد معهود رفتند و نزدیک اندرخ صحرایی فسیح اختیار کردند و آنجایگاه فرود آمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 119)
دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 456 تن سکنه. آب آن ازروخانه کشف رود و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). ظاهراً همان است که در تاریخ یمینی بدان اشارت رفته: ابوعلی بر صوب طوس رحلت کرد و فایق و ایمرک بدو پیوستند و باسر صفا و اتحاد معهود رفتند و نزدیک اندرخ صحرایی فسیح اختیار کردند و آنجایگاه فرود آمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 119)
یکی از خدایان مذهب برهما است که هندیان آن را خدای هوا و فصول و محرک ابرها و از جملۀ نگهبانان عالم می شمردند. بموجب صوری که نقاشان هند از اندرا کشیده اند خدای مزبور چهاردست دارد و بر فیلی سوار و چشمان او با پارچه ای بسته است. (تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی). اندرا از بزرگترین پروردگاران هندوان و پروردگار ملی آنان شمرده می شود و در سرزمین هند در جنگ بر ضد سیاه پوستهای بومی آن سامان پشت و پناه آریائیها بوده و امروز در کیش برهمنی، خداوند آسمان و بهشت است. اندرا همیشه بصفت ورترهن متصف بوده است یعنی کشندۀ عفریت دشمن. (از یشتها ج 2 ص 114). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 34، 40 و ج 2 ص 39، 114، 115، 135 و 137 شود
یکی از خدایان مذهب برهما است که هندیان آن را خدای هوا و فصول و محرک ابرها و از جملۀ نگهبانان عالم می شمردند. بموجب صوری که نقاشان هند از اندرا کشیده اند خدای مزبور چهاردست دارد و بر فیلی سوار و چشمان او با پارچه ای بسته است. (تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی). اندرا از بزرگترین پروردگاران هندوان و پروردگار ملی آنان شمرده می شود و در سرزمین هند در جنگ بر ضد سیاه پوستهای بومی آن سامان پشت و پناه آریائیها بوده و امروز در کیش برهمنی، خداوند آسمان و بهشت است. اندرا همیشه بصفت ورترهن متصف بوده است یعنی کشندۀ عفریت دشمن. (از یشتها ج 2 ص 114). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 34، 40 و ج 2 ص 39، 114، 115، 135 و 137 شود
ناحیه ای است مشرق وی حدود رومست و جنوب وی خلیج دریای رومست و مغرب وی دریای اقیانوس مغربیست و شمال وی هم ناحیت رومست و این ناحیتیست آبادان و خرم و اندر وی کوهها و آبهاء روان و خواستۀ بسیار، و اندر وی معدن همه جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیر و آنچه بدین ماند و بناهاشان همه از سنگست و ایشان مردمانی اند سپیدپوست و ازرق چشم. (حدود العالم چ دانشگاه ص 181). اندلس ناحیه ای است در جنوب کشور اسپانیا در کنار دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس بوسعت 87570 کیلومترمربعکه اکنون مشتمل بر هشت ولایت است. رود خانه وادی الکبیر آنرا مشروب میسازد و رشته کوههای سیرامورنا و سیرانوادا (شلیر) در آن واقع است. در اصطلاح جغرافی نویسان اسلام اندلس و جزیرهالاندلس بر تمام شبه جزیره ایبری یعنی اسپانیا و پرتغال فعلی اطلاق میشده، زیرا اعراب مسلمان در سال 92 ه. ق. بسرداری طارق بن زیاد غلام موسی بن نضیر اندلس را بتصرف درآوردند و بعد بر قسمت اعظم شبه جزیره ایبری تسلط یافتند و از اینجا برتمام شبه جزیره ایبری اندلس گفتند. پس از آنکه در سال 92 ه. ق. اسپانیا بوسیلۀمسلمانان فتح شد تا 128 ه. ق. این سرزمین بوسیلۀ حکامی که از دمشق گسیل می گشتند اداره می شد. در این سال عبدالرحمان اول یکی از نوادگان هشام خلیفۀ دهم اموی خود را امیر اندلس خواند و بدین ترتیب سلسلۀ امویان اندلس را تأسیس کرد. حکومت امویان اندلس تا سال 422 ه. ق. / 1031 میلادی طول کشید. از آن پس سلطنت های کوچک محلی پیدا شد (ملوک الطوایف). این تفرقه فشار مسیحیان را به مسلمانان برای پس گرفتن سرزمینهای خودبیشتر کرد. از سال 479 ببعد مرابطون فرمانروایان بربر شمال آفریقا به کمک ملوک طوایف آمدند و کم کم بر اسپانیا مسلط شدند. در اواسط قرن ششم هجری موحدون مرابطون را برانداختند و تا سال 609 بر اسپانیا حکومت راندند. از آن پس تا دو قرن و نیم تنها امارت اسلامی اسپانیا، امارت غرناطه بود تا در سال 898 ه. ق. / 1492 میلادی غرناطه نیز بدست مسیحیان افتاد و حکومت اسلامی اندلس خاتمه یافت. مسلمانان در هنگام حکومت خود در اندلس در نشر تمدن اسلامی کوشیدند و تمدنی درخشان با شهرهای معمور و کشاورزی و صنایع منظم و معماری پرشکوه که نمونۀ آن قصرالحمراء در غرناطه است بوجود آوردندو بدینوسیله تمدن اسلامی و قسمت مهمی از علم و ادب یونان از طریق اسپانیا به اروپای غربی انتقال یافت. از میان مسلمانان اندلس دانشمندان بزرگی در علوم گوناگون ظاهر شدند و به بسط تمدن اسلامی کمک شایانی کردند. (از لاروس) (فرهنگ فارسی معین) (الحلل السندسیه ج 1 صص 32- 33) : زنی بود در اندلس شهریار خردمند با لشکر بیشمار. فردوسی. از حبش تا کاشغرو از کاشغر تا اندلس هرکجا گویی ملک مسعود گویند آفرین. فرخی. بر افرنجه آورد از آنجا سپاه وزافرنجه بر اندلس کرد راه. نظامی. و رجوع به اسپانی و امویان اندلس و طارق بن زیاد در همین لغت نامه و الحلل السندسیه فی الاخبار و آلاثار الاندلسیه (جزء1 و 2 چ قاهره 1936 میلادی) و معجم البلدان و نزهه القلوب و تاریخ الحکماء قفطی و تاریخ تمدن جرجی زیدان و تاریخ گزیده و نخبهالدهر دمشقی شود
ناحیه ای است مشرق وی حدود رومست و جنوب وی خلیج دریای رومست و مغرب وی دریای اقیانوس مغربیست و شمال وی هم ناحیت رومست و این ناحیتیست آبادان و خرم و اندر وی کوهها و آبهاء روان و خواستۀ بسیار، و اندر وی معدن همه جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیر و آنچه بدین ماند و بناهاشان همه از سنگست و ایشان مردمانی اند سپیدپوست و ازرق چشم. (حدود العالم چ دانشگاه ص 181). اندلس ناحیه ای است در جنوب کشور اسپانیا در کنار دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس بوسعت 87570 کیلومترمربعکه اکنون مشتمل بر هشت ولایت است. رود خانه وادی الکبیر آنرا مشروب میسازد و رشته کوههای سیرامورنا و سیرانوادا (شلیر) در آن واقع است. در اصطلاح جغرافی نویسان اسلام اندلس و جزیرهالاندلس بر تمام شبه جزیره ایبری یعنی اسپانیا و پرتغال فعلی اطلاق میشده، زیرا اعراب مسلمان در سال 92 هَ. ق. بسرداری طارق بن زیاد غلام موسی بن نضیر اندلس را بتصرف درآوردند و بعد بر قسمت اعظم شبه جزیره ایبری تسلط یافتند و از اینجا برتمام شبه جزیره ایبری اندلس گفتند. پس از آنکه در سال 92 هَ. ق. اسپانیا بوسیلۀمسلمانان فتح شد تا 128 هَ. ق. این سرزمین بوسیلۀ حکامی که از دمشق گسیل می گشتند اداره می شد. در این سال عبدالرحمان اول یکی از نوادگان هشام خلیفۀ دهم اموی خود را امیر اندلس خواند و بدین ترتیب سلسلۀ امویان اندلس را تأسیس کرد. حکومت امویان اندلس تا سال 422 هَ. ق. / 1031 میلادی طول کشید. از آن پس سلطنت های کوچک محلی پیدا شد (ملوک الطوایف). این تفرقه فشار مسیحیان را به مسلمانان برای پس گرفتن سرزمینهای خودبیشتر کرد. از سال 479 ببعد مرابطون فرمانروایان بربر شمال آفریقا به کمک ملوک طوایف آمدند و کم کم بر اسپانیا مسلط شدند. در اواسط قرن ششم هجری موحدون مرابطون را برانداختند و تا سال 609 بر اسپانیا حکومت راندند. از آن پس تا دو قرن و نیم تنها امارت اسلامی اسپانیا، امارت غرناطه بود تا در سال 898 هَ. ق. / 1492 میلادی غرناطه نیز بدست مسیحیان افتاد و حکومت اسلامی اندلس خاتمه یافت. مسلمانان در هنگام حکومت خود در اندلس در نشر تمدن اسلامی کوشیدند و تمدنی درخشان با شهرهای معمور و کشاورزی و صنایع منظم و معماری پرشکوه که نمونۀ آن قصرالحمراء در غرناطه است بوجود آوردندو بدینوسیله تمدن اسلامی و قسمت مهمی از علم و ادب یونان از طریق اسپانیا به اروپای غربی انتقال یافت. از میان مسلمانان اندلس دانشمندان بزرگی در علوم گوناگون ظاهر شدند و به بسط تمدن اسلامی کمک شایانی کردند. (از لاروس) (فرهنگ فارسی معین) (الحلل السندسیه ج 1 صص 32- 33) : زنی بود در اندلس شهریار خردمند با لشکر بیشمار. فردوسی. از حبش تا کاشغرو از کاشغر تا اندلس هرکجا گویی ملک مسعود گویند آفرین. فرخی. بر افرنجه آورد از آنجا سپاه وزافرنجه بر اندلس کرد راه. نظامی. و رجوع به اسپانی و امویان اندلس و طارق بن زیاد در همین لغت نامه و الحلل السندسیه فی الاخبار و آلاثار الاندلسیه (جزء1 و 2 چ قاهره 1936 میلادی) و معجم البلدان و نزهه القلوب و تاریخ الحکماء قفطی و تاریخ تمدن جرجی زیدان و تاریخ گزیده و نخبهالدهر دمشقی شود
ناحیه ای در جنوب اسپانیا که وادی الکبیر آنرا مشروب کند و سیرمرنا و سیرانوادا آنرا احاطه کرده است. رجوع به اندلس شود. و عرب اندلس را به تمام اسپانیا اطلاق کند. رجوع به معجم البلدان شود
ناحیه ای در جنوب اسپانیا که وادی الکبیر آنرا مشروب کند و سیِرمُرِنا و سیِرانِوادا آنرا احاطه کرده است. رجوع به اندلس شود. و عرب اندلس را به تمام اسپانیا اطلاق کند. رجوع به معجم البلدان شود
دفتری که شمارۀ نامه های ثبت شده در دفتر اندیکاتور را با شماره های آن نامه ها در آن ثبت کنند. (فرهنگ فارسی معین). فهرست. (لغات فرهنگستان) (فرهنگ فارسی معین)
دفتری که شمارۀ نامه های ثبت شده در دفتر اندیکاتور را با شماره های آن نامه ها در آن ثبت کنند. (فرهنگ فارسی معین). فهرست. (لغات فرهنگستان) (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به اندر که دهی است قریب حلب. ج، اندریّون و قول عمرو بن کلثوم: الاهبی بصحنک فاصبحینا و لاتبقی خمور الاندرینا نسب الخمرالی اهل القریه، ای خمورالاندریین فاجتمعت ثلاث یأات فخففها ضرورهً او جمع الاندری اندرون کما قال الاشعرون و الاعجمون. (منتهی الارب). منسوب به اندر که دهی است از حلب. ج، اندرون و اندریون و اندریین. (ناظم الاطباء).
منسوب به اندر که دهی است قریب حلب. ج، اَندَریّون و قول عمرو بن کلثوم: الاهبی بصحنک فاصبحینا و لاتبقی خمور الاندرینا نسب الخمرالی اهل القریه، ای خمورالاندریین فاجتمعت ثلاث یأات فخففها ضرورهً او جمع الاندری اندرون کما قال الاشعرون و الاعجمون. (منتهی الارب). منسوب به اندر که دهی است از حلب. ج، اندرون و اندریون و اندریین. (ناظم الاطباء).
نام شهر و بندری در دانمارک واقع در سرزمین ژوتلان شرقی و کنار رود خانه گودنا. این شهر دارای 40100 تن سکنه و کارخانه های صنعتی مختلف و فراوانی میباشد و کشتی های کوچک از طریق رود خانه مزبور کالاهای بازرگانی به این شهر می آورد. (از لاروس) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام شهر و بندری در دانمارک واقع در سرزمین ژوتلان شرقی و کنار رود خانه گودنا. این شهر دارای 40100 تن سکنه و کارخانه های صنعتی مختلف و فراوانی میباشد و کشتی های کوچک از طریق رود خانه مزبور کالاهای بازرگانی به این شهر می آورد. (از لاروس) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
سبابه، انگشت شهادت، انگشتی (چاپ)، فهرست الفبایی نام ها و موضوع ها و عنوان ها و غیره که معمولاً در آخر کتاب می آید (واژه فرهنگستان)، عدد یا علامتی که در سمت چپ یا راست و در بالا یا پایین عضوی از یک مجموعه یا جمله
سبابه، انگشت شهادت، انگشتی (چاپ)، فهرست الفبایی نام ها و موضوع ها و عنوان ها و غیره که معمولاً در آخر کتاب می آید (واژه فرهنگستان)، عدد یا علامتی که در سمت چپ یا راست و در بالا یا پایین عضوی از یک مجموعه یا جمله