رسیدن. وارد شدن. (فرهنگ فارسی معین). دررسیدن: از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. (تاریخ بیهقی). چون ز چاهی می کنی هر روز خاک عاقبت اندررسی در آب پاک. مولوی.
رسیدن. وارد شدن. (فرهنگ فارسی معین). دررسیدن: از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. (تاریخ بیهقی). چون ز چاهی می کنی هر روز خاک عاقبت اندررسی در آب پاک. مولوی.
دمیدن. فوت کردن در چیزی: نونداسب او بوی اسبان شنید خروشی برآورد و اندردمید. فردوسی. همه را بکوبند و بپزند و اندردمند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صفت دارویی که اندردمند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به دمیدن شود
دمیدن. فوت کردن در چیزی: نونداسب او بوی اسبان شنید خروشی برآورد و اندردمید. فردوسی. همه را بکوبند و بپزند و اندردمند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صفت دارویی که اندردمند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به دمیدن شود
یکی از صور فلکی شمالی مراءه المسلسله. ناقه. (فرهنگ فارسی معین، اعلام) : بیستم صورت اندرومیدا. و نیز او را المراءه التی لم تربعلا خوانند أی آن زن که شوی ندیده است و نیز او را مسلسله خوانند ای بزنجیر بسته. (التفهیم ص 93). درآثارالباقیه (جدول مقابل ص 357) ’اندرومیذا’ است
یکی از صور فلکی شمالی مراءه المسلسله. ناقه. (فرهنگ فارسی معین، اعلام) : بیستم صورت اندرومیدا. و نیز او را المراءه التی لم تربعلا خوانند أی آن زن که شوی ندیده است و نیز او را مسلسله خوانند ای بزنجیر بسته. (التفهیم ص 93). درآثارالباقیه (جدول مقابل ص 357) ’اندرومیذا’ است
رمیدن. رم کردن. متشرد شدن. گریختن: تدبیر فرو گرفتن ترکمانان به ری راست نیامد و دررمیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). غوریان دررمیدند و هزیمت شدند. (تاریخ بیهقی ص 112). چنان درمی رمد از دوست و دشمن که جادو از سپند و دیو از آهن. نظامی. ، نفور شدن: نصر احمد سامانی... فرمانهای عظیم می داد... تا مردم از وی در رمیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101)
رمیدن. رم کردن. متشرد شدن. گریختن: تدبیر فرو گرفتن ترکمانان به ری راست نیامد و دررمیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). غوریان دررمیدند و هزیمت شدند. (تاریخ بیهقی ص 112). چنان درمی رمد از دوست و دشمن که جادو از سپند و دیو از آهن. نظامی. ، نفور شدن: نصر احمد سامانی... فرمانهای عظیم می داد... تا مردم از وی در رمیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101)