جدول جو
جدول جو

معنی اندراسیون - جستجوی لغت در جدول جو

اندراسیون
(اَ دَ)
بخورالاکراد است. (از مخزن الادویه بنقل آنندراج). یک نوع عطری که به تازی بخورالاکراد گویند. (ناظم الاطباء). یربطوره. بوقیدانن. سیاه بو. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بخورالاکراد شود
لغت نامه دهخدا
اندراسیون
بخورالاکراد
تصویری از اندراسیون
تصویر اندراسیون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
سازمان یا انجمنی که برای اداره کردن رشته ای ورزشی تشکیل شود، اتحادیه ای از سندیکاهای کارگری، در علوم سیاسی اتحادیه ای از چند ایالت که به صورت یک کشور اداره می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنفدراسیون
تصویر کنفدراسیون
مؤسسه یا نهادی که از چند فدراسیون تشکیل شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ لَ)
رسیدن. وارد شدن. (فرهنگ فارسی معین). دررسیدن: از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. (تاریخ بیهقی).
چون ز چاهی می کنی هر روز خاک
عاقبت اندررسی در آب پاک.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
نام محلی است در خوارزم در شش فرسنگی رخشمین و دردو فرسنگی نوزوار. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 180)
لغت نامه دهخدا
(کُ فِ دِ یُنْ)
اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند اما هر یک در داخل اتحادیه استقلال داخلی و خودمختاری دارند، چنانکه کشور سویس را که از 22 کانتون تشکیل گردیده کنفدراسیون هلونیک نامند، اتحادیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انفلاسیون
تصویر انفلاسیون
پخش زیاد اسکناس و تورم پول
فرهنگ لغت هوشیار
اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل اتحادیه استقلال داخلی و خود مختاری دارند
فرهنگ لغت هوشیار
دولتی که چند ایالت با هم تشکیل دهند، انجمنی که برای تنظیم و نظارت بر امور اجتماعی تشکیل گردد و بیشتر مورد استعمال آن در کارهای ورزشی می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفدراسیون
تصویر کنفدراسیون
((کُ فِ))
اتحادیه چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود مختاری دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
((فِ یُ))
اتحادیه ای مرکب از چند کشور یا استان، سازمان یا انجمنی که برای اداره یک رشته ورزشی تشکیل می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپراسیون
تصویر اپراسیون
کار، نیشگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
الاتّحاد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
Federacy, Federation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
fédéralisme, fédération
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
פדרציה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
وفاق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
ফেডারেশন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
สหพันธรัฐ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
shirikisho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
連邦制 , 連邦
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
联邦制 , 联邦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
연방
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
федерация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
संघ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
федерація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
Föderation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدراسیون
تصویر فدراسیون
federacja
دیکشنری فارسی به لهستانی