جدول جو
جدول جو

معنی انخساء - جستجوی لغت در جدول جو

انخساء
(اِ)
دور شدن سگ و رفتن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). یقال: انخساءالکلب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انخساف
تصویر انخساف
فرورفتن، ناپدید شدن، کور شدن، در علم نجوم خسوف
فرهنگ فارسی عمید
(اَ خُ)
انخوسا. (فرهنگ فارسی معین). ابوجلسا. کوک که خر بخورد و آن تره ای است که خواب افزاید. (مؤیدالفضلاء). شنجار. به ابخسا و انجوسا و انخوسا و... تصحیف شده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به انجوسا شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
طاق یا جفت بازیدن به گردکان
لغت نامه دهخدا
(اَ خِسْ سا)
جمع واژۀ خسیس. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزون گردیدن ناز و بزرگ منشی و خودبینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افزون شدن نخوت. (از اقرب الموارد). یقال: انخی الرجل، ای زادت نخوته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراموش گردانیدن چیزی مر کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفراموشی واداشتن کسی را در مورد چیزی. (از اقرب الموارد). فراموش گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فراموشانیدن. تناسی. (یادداشت مؤلف) : و ما انسانیه الا الشیطان. (قرآن از منتهی الارب و آنندراج وناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دروده شدن گیاه تر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). یقال: انخلی الخلی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دور رفتن در چراگاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تباعد: انتسأت الابل فی المرعی، دور شد شتر در چراگاه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتساب
تصویر انتساب
باز بستن خود را به کسی، نسبت داشتن، وابستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاء
تصویر انتخاء
نازیدن، خود فروشی خود نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتواء
تصویر انتواء
روا کردن نیاز، ماندگار شدن، آهنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاء
تصویر انتجاء
راز دار گزیدن، با هم راز گفتن، چیره گشتن چون چیرگی اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتساخ
تصویر انتساخ
نوشتن از روی متنی، نسخه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاء
تصویر انتصاء
درازگردیدن درازیدن، بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاء
تصویر انتفاء
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبغاء
تصویر انبغاء
آسان گردیدن، سزاوار بودن، تیسر و تسهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسار
تصویر انحسار
برهنه شدن لخت شدن باز گشتن پر نو بر آوردن: پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساس
تصویر انحساس
پوسیدن افتادن: دندان، فرور یختن، بریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساس
تصویر انبساس
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده و پهناور گردیدن، انتشار، گسترده، گشاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخساف
تصویر انخساف
کور شدن چشم، ناپدید شدن، ماه گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخیاء
تصویر اسخیاء
جمع سخی، جوانمردان، جمع سخی بخشندگان سخاوتمندان جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخاء
تصویر انخاء
به خود نازیدن خود فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخسا
تصویر انخسا
یونانی تازی شده هوه چوبه هو چوبه از گیاهان دارویی انخوسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
جمع نبی، پیامبران، وخشوران، پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخساف
تصویر انخساف
((اِ خِ))
ناپدید شدن، گرفته شدن، گرفتن ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده شدن، گستردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
پیغمبران، پیامبران
فرهنگ واژه فارسی سره