جدول جو
جدول جو

معنی انخداع - جستجوی لغت در جدول جو

انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فرهنگ فارسی عمید
انخداع(اِ)
فریفته شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ فارسی معین) (ازاقرب الموارد). فریب خوردن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فرهنگ لغت هوشیار
انخداع((اِ خِ))
فریفته شدن، فریب خوردن
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انصداع
تصویر انصداع
شکافته شدن، ترک خوردن، درز کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ لَ)
پیروی خوی ناکسان کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پیروی کردن از اخلاق افراد پست. (از اقرب الموارد). و رجوع به ندع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
فروتنی و خضوع و اطاعت کردن مر دیگری را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ نِ)
استوار گردانیدن چیزی را بچیزی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کج گردیدن خردگاه دست و پای ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به فدع و افدع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکافته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج). انشقاق. (از اقرب الموارد). شکستن. شکافتن. ترکیدن. درز کردن، پرآرد شدن گرفتن دانۀ کشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتن بر زمین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دور رفتن در زمین. (از اقرب الموارد). یقال: انختع فی الارض. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
برکنده شدن و برآمدن از جای. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). از جای بیامدن. کتف. (تاج المصادر بیهقی). انخلاع. (از اقرب الموارد)).
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن. (آنندراج). بریده شدن رسن ازنیمه. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 229). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
دوتاه یا مسترخی و باریک گردیدن از گرسنگی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دوتا شدن و گویند مسترخی شدن از گرسنگی و نازک و باریک شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخفعت کبده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
برکنده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از الوداع
تصویر الوداع
خداحافظ، بدرودباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخراط
تصویر انخراط
لاغر شدن تن آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثعاع
تصویر انثعاع
ریزش خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزام
تصویر انخزام
شکافته شدن، بریده شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن از میان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
سود یافتن، نفع گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبضاع
تصویر انبضاع
بریده شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداع
تصویر ارتداع
آلوده شدن، برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداع
تصویر اختداع
فریفتن ترفند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
چیز نو آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخداع
تصویر اخداع
پنهان کردن، گنجینه کردن، استوار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصداع
تصویر انصداع
شکافته شدن شکافته شدن شکستن ترکیدن درز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلاع
تصویر انخلاع
بر کنده شدن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاع
تصویر انتشاع
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصداع
تصویر انصداع
((اِ ص ِ))
شکافته شدن، ترکیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
نوآوری، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره