معنی انحی - جستجوی لغت در جدول جو

انحی(اَ حا)

لغت نامه دهخدا

اضحی

عید قربان، روز دهم ذی الحجه که حجاج در مکه قربانی می کنند، یوم النّحر، عید گوسفندکشان، گوسفندکشان، عید قربان، عید اضحیٰ

فرهنگ فارسی عمید

انثی

ماده، زن

فرهنگ فارسی عمید

اندی

امید است، بود، باشد، بوک و مگر، شاید
شگفت، تعجب
شکر، الحمدلله

فرهنگ فارسی عمید

ناحی

قاصد، آهنگ کننده

فرهنگ فارسی عمید

انسی

یک تن از مردم

فرهنگ فارسی عمید

انحا

نحوها، روش ها، شیوه ها، طرزها، در علم زبانشناسی مجموعه قواعدی که درباره آرایش کلمات برای ساخت جمله یا عبارت بحث می کند، جمع واژۀ نحو

فرهنگ فارسی عمید

انهی

انها، رسانیدن پیغام، رسانیدن خبر، اطلاع دادن

فرهنگ فارسی عمید

انحص

(اَ حَ)

آنک زورینش ستبر باشد. (تاج المصادر بیهقی) (از یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

انحل

(اَ حَ)

شهری است از دیار بکر. (از معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

انحل

(اَ حَ)

بزرگ شکم. (مصادر زوزنی) (از یادداشت مؤلف) ، خم گردیدن پشت کسی از کبر سن و ضعف. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: انخزع متنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

انحن

(اَ حَ)

کوزپشت (گوژپشت). (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

انخی

(اَ خا)

متکبرتر.
- امثال:
انخی من دیک. (یادداشت مؤلف) ، گچ. (ناظم الاطباء). در برخی جاها به معنی اندود و کاه گل بکار رود. (از شعوری ج 1 ورق 103 الف)

لغت نامه دهخدا

انجی

(اَ جا)

از نجاه. رهاننده تر: فلم یجدوا حیله انجی و لا شیئاً انفع من استعمال سنن النوامیس. (رسائل اخوان الصفا).
ذباب حسام منه انجی ضریبه
و اعصی لمولاء وذامنه اطوع.
متنبی (در وصف قلم)

لغت نامه دهخدا

انجی

(اَ)

انجیر. (فرهنگ فارسی معین). در طوالش به انجیر گویند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 245). و رجوع به انجیر شود

لغت نامه دهخدا

انبی

(اَمْ)

دهی است از بخش سلوانای شهرستان ارومیه با 500 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)

لغت نامه دهخدا

انحس

(اَ حَ)

نامبارکتر و نافرجام تر. (ناظم الاطباء). منحوس تر. بدبخت تر: ما خالف انحسه اسعده. (بحتری)