جدول جو
جدول جو

معنی انحنادار - جستجوی لغت در جدول جو

انحنادار
قوسدار، مقوس، منحنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انحدار
تصویر انحدار
پایین آمدن، فرود آمدن، به نشیب فرود آمدن، فرودآمدگی، دفع شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بنشیب فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنشیب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انهباط. (از اقرب الموارد). پایین آمدن. فروشدن. فرود آمدن. بنشیب آمدن. (فرهنگ فارسی معین). فرودویدن. سرازیر شدن. (یادداشت مؤلف) :
بخت موالی تو سوی ارتفاع
بخت مخالف تو سوی انحدار.
فرخی.
ایشان را بخواند مقدمان قلعه تمرد نمودند و از انحدار اباء تمام کردند. (جهانگشای جوینی). بعد از آن جغتای و اوکتای با لشکری چون سیل در انحدار و مانند عاصفات ریاح در اختلاف. (جهانگشای جوینی).
چو گوی زرد ز پیروزه گنبدی خورشید
ز بیم چرخ سوی مغرب انحدار گرفت.
؟.
لغت نامه دهخدا
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحدار
تصویر انحدار
((اِ حِ))
پایین آمدن، فرو شدن
فرهنگ فارسی معین